کاش می فهمیدی

کاش می فهمیدی
بغض آنقدر بیخِ گلویم را گرفته
که اگر هم بخواهم صدایت کنم
امانم نمی دهد
این بهار انگار
ادامه ی همان زمستان است
و انگار دیگر از دستِ اردیبهشت هم
کاری ساخته نیست
حالِ من وخیم تر از
نسیمِ خوش و رویا چیدن است
کاش می فهمیدی
خوشبختی هایم دارند خاک می خورند
و من دلم نمی آید بی تو
خاطره شان کنم
کاش می فهمیدی
دیگر حوصله ی
فهمیدنِ
این همه نبودنت را ندارم!

#عادل_دانتیسم
دیدگاه ها (۲)

گاهی دوست دارمدست ببرم در سرمهمه را بیرون کنمخودم را با خودم...

کاش دنیا مثل دیواری بود که پشت داشت و میشد رفت و پشت آن ایست...

خاک بر سرِتمامِ این کلماتاگر تواز میانِ تمامشاننفهمیمن دلتنگ...

مرا ببخش که ساده میبینم همه چیز را.دست خودم نیستاز وقتی فهمی...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط