Love and hate عشق و نفرت
Love and hate { عـشـق و نـفـرت }
" part 5 "
ویو ا.ت : درسته اون جونگکوک بود ، جلوی کاپوت ماشین ایستاده بود و تا منو دید گفت
جونگکوک : سلام خوشگله
ا.ت : سلام، چرا اینجایی؟؟
جونگکوک : مگه دیشب یه قراری نذاشتیم با هم؟؟
ا.ت : قرار بود فقط برای مهمونی به عنوان دوست دخترت بیام
جونگکوک : بیا بشین توی ماشین با بهت توضیح بدم ...
ویو جونگکوک : وایی دوباره خوشگل تر شده بود ، اون بافتی که روی فرمش پوشیده بود زیباییش رو چند برابر کرده بود
جونگکوک : ببین من و تو باید ۱ ماه به عنوان دوست دختر و دوست پسر همدیگه باشیم . اوکی؟؟
ا.ت : خب من نمیخواممم ، چرا باید این کارارو بکنم ها؟؟
جونگکوک : هانا و تهیونگ ، یبار رابطشون بد نشه؟؟
ا.ت : وایی دوباره؟؟ باشه ولی فقط ۱ ماه
جونگکوک : باشه ، توی مدرسه و هر جای دیگه دست همو میگیریم ، ضایع بازی در نیاری که دوست دخترم نیستی هاا ، هر وقت صدات کردم با « جونم عشقم » جواب میدی اوکی؟؟؟
ا.ت : باشه
----پرش زمانی ----
ویو ا.ت : وقتی رسیدیم مدرسه و از ماشین پیاده شدیم همه ی دخترا خیلی بد نگام میکردن ، داشتم بهشون نگاه میکردم که یه دستی رو کمرم حس کردم ، آره اون کوک بود ، چرا قلبم تند تند میزنه؟؟ نه نباید عاشقش بشم اون آدم بدیه . وایی خداا
جونگکوک : بریم خوشگلم ؟؟
ا.ت : آره عشقم
راوی : و از جلوی همه ی دخترا رد شدن و همشون با حسودی به ا.ت نگا میکردن
جونگکوک منو برد جلوی کلاسم و ...
بنظرتون شرط داشته باشه یا نه؟؟
" part 5 "
ویو ا.ت : درسته اون جونگکوک بود ، جلوی کاپوت ماشین ایستاده بود و تا منو دید گفت
جونگکوک : سلام خوشگله
ا.ت : سلام، چرا اینجایی؟؟
جونگکوک : مگه دیشب یه قراری نذاشتیم با هم؟؟
ا.ت : قرار بود فقط برای مهمونی به عنوان دوست دخترت بیام
جونگکوک : بیا بشین توی ماشین با بهت توضیح بدم ...
ویو جونگکوک : وایی دوباره خوشگل تر شده بود ، اون بافتی که روی فرمش پوشیده بود زیباییش رو چند برابر کرده بود
جونگکوک : ببین من و تو باید ۱ ماه به عنوان دوست دختر و دوست پسر همدیگه باشیم . اوکی؟؟
ا.ت : خب من نمیخواممم ، چرا باید این کارارو بکنم ها؟؟
جونگکوک : هانا و تهیونگ ، یبار رابطشون بد نشه؟؟
ا.ت : وایی دوباره؟؟ باشه ولی فقط ۱ ماه
جونگکوک : باشه ، توی مدرسه و هر جای دیگه دست همو میگیریم ، ضایع بازی در نیاری که دوست دخترم نیستی هاا ، هر وقت صدات کردم با « جونم عشقم » جواب میدی اوکی؟؟؟
ا.ت : باشه
----پرش زمانی ----
ویو ا.ت : وقتی رسیدیم مدرسه و از ماشین پیاده شدیم همه ی دخترا خیلی بد نگام میکردن ، داشتم بهشون نگاه میکردم که یه دستی رو کمرم حس کردم ، آره اون کوک بود ، چرا قلبم تند تند میزنه؟؟ نه نباید عاشقش بشم اون آدم بدیه . وایی خداا
جونگکوک : بریم خوشگلم ؟؟
ا.ت : آره عشقم
راوی : و از جلوی همه ی دخترا رد شدن و همشون با حسودی به ا.ت نگا میکردن
جونگکوک منو برد جلوی کلاسم و ...
بنظرتون شرط داشته باشه یا نه؟؟
- ۷.۴k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط