Love and hate عشق و نفرت
Love and hate { عـشـق و نـفـرت }
" part 4 "
ویو جونگکوک : وقتی رسید خونه یه دستمال گذاشتم جلوی دهنش و گذاشتمش توی ماشین
ویو ا.ت : داشتم وارد خونم میشدم که ی چیزی روی لبام حس کردم و سیاهی مطلق
----- پرش زمانی -----
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم روی تختم ولی اون تخت ، تخت من نبود . میخواستم بلند شم که سرگیجه داشتم ، یهو در باز شد و جونگکوک وارد اتاق شد
جونگکوک : سلام بیبی حالت خوبه؟
ا.ت : من اینجا چکار میکنم واسه چی منو آوردی اینجا ؟؟؟
جونگکوک : تو باید مال من شی
ویو ا.ت : پاشدم یه چیزی بهش بگم که احساس خیسی کردم . وای نه پریود شدم
ا.ت : چی میگی ب.... ( احساس خیسی )
جونگکوک : ا.ت پریود شدیی
ویو ا.ت : داشتم از خجالت آب میشدم که دیدم سریع از اتاق رفت بیرون . لعنتی فقط یه دونه نوار همراهم دارم .
ویو جونگکوک : تا دیدم پریود شده سریع یادم افتاد فقط یه دونه نوار داره بخاطر همین سریع رفتم تا براش لباس و نوار بخرم
ویو ا.ت : داشتم دنبال دستشویی میگشتم که جونگکوک اومد . بهم نوار و لباس داد . فک نمیکردم اینقدر درکش زیاد باشه
ویو جونگکوک : اون دامن کوتاهش تحریکم کرده بود ولی چون پریود بود باید خودمو کنترل میکردم
-- چند دقیقه بعد--
ویو جونگکوک : از دستشویی اومد بیرون وایی خیلی خوشگل تر شده بود موهاش رو گوجه ای بسته بود
اومد کنارم نشست و گفت
ا.ت : چرا آوردیتم اینجا ؟؟
جونگکوک : ببین عزیزم من فردا باید به یه مهمونی برم چون دوست دختر ندارم باید به عنوان دوست دختر من بیای اوکی؟؟
ا.ت : اگر نیام چی؟؟
جونگکوک : رابطه هانا و تهیونگ بد میشه هاا
ویو ا.ت : وقتی حرف از هانا میشه عقلمو از دست میدم بدون هیچ وقفه ای قبول کردم
جونگکوک : چون دختر خوبی شدی الان میبرمت خونت
--- پرش زمانی ---
ویو ا.ت : رسیدم خونه و لباس هامو شستم و آرایشمو پاک کردم و روتین پوستیمو انجام دادم و خوابیدم
ساعت ۶ صبح ویو ا.ت : ساعتم زنگ خورد خاموشش کردم و بلند شدم که آماده بشم برم مدرسه ( الان هم لباس پوشید هم آرایش کرد )
وقتی رفتم پایین با صحنه عجیبی رو به رو شدم
....
" part 4 "
ویو جونگکوک : وقتی رسید خونه یه دستمال گذاشتم جلوی دهنش و گذاشتمش توی ماشین
ویو ا.ت : داشتم وارد خونم میشدم که ی چیزی روی لبام حس کردم و سیاهی مطلق
----- پرش زمانی -----
وقتی چشمام رو باز کردم دیدم روی تختم ولی اون تخت ، تخت من نبود . میخواستم بلند شم که سرگیجه داشتم ، یهو در باز شد و جونگکوک وارد اتاق شد
جونگکوک : سلام بیبی حالت خوبه؟
ا.ت : من اینجا چکار میکنم واسه چی منو آوردی اینجا ؟؟؟
جونگکوک : تو باید مال من شی
ویو ا.ت : پاشدم یه چیزی بهش بگم که احساس خیسی کردم . وای نه پریود شدم
ا.ت : چی میگی ب.... ( احساس خیسی )
جونگکوک : ا.ت پریود شدیی
ویو ا.ت : داشتم از خجالت آب میشدم که دیدم سریع از اتاق رفت بیرون . لعنتی فقط یه دونه نوار همراهم دارم .
ویو جونگکوک : تا دیدم پریود شده سریع یادم افتاد فقط یه دونه نوار داره بخاطر همین سریع رفتم تا براش لباس و نوار بخرم
ویو ا.ت : داشتم دنبال دستشویی میگشتم که جونگکوک اومد . بهم نوار و لباس داد . فک نمیکردم اینقدر درکش زیاد باشه
ویو جونگکوک : اون دامن کوتاهش تحریکم کرده بود ولی چون پریود بود باید خودمو کنترل میکردم
-- چند دقیقه بعد--
ویو جونگکوک : از دستشویی اومد بیرون وایی خیلی خوشگل تر شده بود موهاش رو گوجه ای بسته بود
اومد کنارم نشست و گفت
ا.ت : چرا آوردیتم اینجا ؟؟
جونگکوک : ببین عزیزم من فردا باید به یه مهمونی برم چون دوست دختر ندارم باید به عنوان دوست دختر من بیای اوکی؟؟
ا.ت : اگر نیام چی؟؟
جونگکوک : رابطه هانا و تهیونگ بد میشه هاا
ویو ا.ت : وقتی حرف از هانا میشه عقلمو از دست میدم بدون هیچ وقفه ای قبول کردم
جونگکوک : چون دختر خوبی شدی الان میبرمت خونت
--- پرش زمانی ---
ویو ا.ت : رسیدم خونه و لباس هامو شستم و آرایشمو پاک کردم و روتین پوستیمو انجام دادم و خوابیدم
ساعت ۶ صبح ویو ا.ت : ساعتم زنگ خورد خاموشش کردم و بلند شدم که آماده بشم برم مدرسه ( الان هم لباس پوشید هم آرایش کرد )
وقتی رفتم پایین با صحنه عجیبی رو به رو شدم
....
- ۱۸.۱k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط