ڹ دور گردنش ↻
ڹ دور گردنش ↻
↯داشــــت میخندید↯
بهش گفتڹ : چرا دارے میخندے؟
گـــــفٺ : از اینجا چشمم به مادرم افـــــتاد , داره گریہ میکنہ
یاد بچگے هام افتادم...
یـــاد حرف مادرم که همیشہ بهم میگفت:
هر وقت تو میخندے ، غم و غصہ هامو فراموش میکنم
الانم دارم میخندم ٺـا مادرم بخنده , ولی اون هنوز داره گریہ میکنہ
گنـــــاه گریہ های مادرم رو چگونہ قصاص کن
↯داشــــت میخندید↯
بهش گفتڹ : چرا دارے میخندے؟
گـــــفٺ : از اینجا چشمم به مادرم افـــــتاد , داره گریہ میکنہ
یاد بچگے هام افتادم...
یـــاد حرف مادرم که همیشہ بهم میگفت:
هر وقت تو میخندے ، غم و غصہ هامو فراموش میکنم
الانم دارم میخندم ٺـا مادرم بخنده , ولی اون هنوز داره گریہ میکنہ
گنـــــاه گریہ های مادرم رو چگونہ قصاص کن
۹۵۲
۲۷ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.