در آغوش خود بار دیگر بگیر

در آغوشِ خود بارِ دیگر بگیر
"من"، این موجِ از هر طرف رانده را

شبِ عاشقی رفت وُ گُم کرده ام
درِ شیشه یِ عطرِ وامانده را...!

فاضل نظری
دیدگاه ها (۱)

زنده ام ،هرچه زدی تیغه به شریان نرسیدخیز بردار ببینم خطری هم...

پریشان میکنی دل راخیال وحال ومحفل راچه میدانستم از اول بدین ...

خبر نکرده می آید! بدون همهمه استبلایِ عشق همین است! بی مقدمه...

من آن برگم که در اوجِ بهار از شاخه دل کندمنمی خواهم به هر بی...

نیمه ی پنهان من.. حسی ک هرشب دارم.... من را در اغوش بگیر... ...

،باید بلد باشی عاشقی کنی بلد باشی دل ببندی و تا اخر بمانی . ...

سپس لبخندی زد و گفت: "اگر شبی در زیر این اسمان در اغوشم به خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط