غزلم در غم یار است کمی راه بیا
غزلم در غم یار است کمی راه بیا
حال هر واژه چه زارست کمی راه بیا
بغض تلخی به گلو راه نفس را بسته
بخدا آخر کار است کمی راه بیا
شده ام منتظر آمدنت حضرت یار
کار دل صبر و قرار است کمی راه بیا
زرد شد رنگ دلم،باغ وجودم خشکید
بودنت فصل بهار است کمی راه بیا
دل تو بی خبر از حال پریشان من است
در جفا یکّه سوار است کمی راه بیا
غم دوری و سفر حکم به مرگم داده
قاصدک بر سر دار است کمی راه بیا
حال هر واژه چه زارست کمی راه بیا
بغض تلخی به گلو راه نفس را بسته
بخدا آخر کار است کمی راه بیا
شده ام منتظر آمدنت حضرت یار
کار دل صبر و قرار است کمی راه بیا
زرد شد رنگ دلم،باغ وجودم خشکید
بودنت فصل بهار است کمی راه بیا
دل تو بی خبر از حال پریشان من است
در جفا یکّه سوار است کمی راه بیا
غم دوری و سفر حکم به مرگم داده
قاصدک بر سر دار است کمی راه بیا
۱.۴k
۱۱ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.