بس سخت گرفتیم به آسان نرسیدیم

بس سخت گرفتیم به آسان نرسیدیم
ماندیم در آغاز و به پایان نرسیدیم

صد وعده شنیدیم از این اهل تظاهر
عمریست خرابیم و به سامان نرسیدیم

ما تشنه دلان منتظر ابرِ بهاریم
بر آب نشستیم و به باران نرسیدیم

گردی ست بجا مانده از آن قافله سالار
هیهات، دویدیم و به یاران نرسیدیم

دردی ست در این سینه که مرهم نتوانیم
دیری ست دچاریم و به درمان نرسیدیم

صد سال در این بادیه سرگرم خداییم
ما زیره به دستیم وبه کرمان نرسیدیم...
دیدگاه ها (۱)

شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟تاب بی ماهی ندارد شب، نم...

ساکنم بر درِ میخانه که میخانه از اوستمی خورم باده که این باد...

غزلم در غم یار است کمی راه بیا حال هر واژه چه زارست کمی راه ...

بی تو شیرازه جانم شده پاشیده ز همغمت انگار به نابودی من خورد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط