پارت

#پارت_60


از حرف تعجب کردو منتظر بهم نگا کرد که ادامه بدم ...

+ خب ادامه

- ساحل گف میره بیرون که یکم هوا بخوره ، چن دیقه بعد زنگ زدم بهش ببینم کجاس که یهو دیدم اون خلیل عوضی جواب داد ...


بغض راه گلومو بسه بود داشتم خفه میشدم ، چشام پر شده بود ، صدام میلرزید ، شهاب پدر ساحل که حالمو دید دستشو گذاشت رو شونمو گف ...

× نگران نباش پسرم درست میشه همه چی .‌‌


+ خب بعدش چی شد ؟؟

اهورا با جدیت و کلافگی سوال کرد و شهابم یه قدم رف کنار تا من ادامه بدم ...

- خب گف که باید تا اخر امشب یه سری مدارک از باند شما ببرم براش

× اون عوضییی ...

+ اروم باش شهاب ، خب ادامه بده

- گف ، گفت اگه نمیخوام ساحل دس مالی بشه باید تا امشب اون مدارکو ببرم واسش ...


دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم ... بابا منم تا یه حدی طاقت دارم ،،، بی هوا اشک میرختم ، بدون اینکه فک کنم الا غرورم پیش اهورا و شهاب میشکنه ،،، دیگه اینا واسم مهم نبود ...

- حالا ... حالا باید چی کنم ؟
دیدگاه ها (۰)

#پارت_61اهورا و شهاب به هم نگا کردم ، که اهورا ادامه داد ......

#پارت_62با هزار تا زحمت ، به هر بدبختیی که بود خودمو جم و جو...

#پارت_59""آرتام"" طبق معمول ریدم ، ولی خدایی خیلی بامزه شده ...

#پارت_58زنه یه چش غره بهم رفتو از اتاق رف بیرون ، چلاقه بدبخ...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر مهم

千卂ㄒ乇 ۲卩卂尺ㄒ : ۵جیمین گفت:آره دقیقا باید همین کار رو انجام بدی...

رمان انیمه ای « هنوز نه! » چپتر ۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط