پارت

#پارت_62


با هزار تا زحمت ، به هر بدبختیی که بود خودمو جم و جور کردمو بلند شدم ، خیلی درد. داشتم ولی اصلا مهم نبود ،...

رفتم به آدرسی که گفته بودنو منتظر موندم که یهو چن تا ماشین اومدن ، از یکیش خلیل پیاده شد و پشت سرشم ساحل از ماشین اومد بیرون ، دهن و دستشو بسته بودنو خلیل کثافت دستشو دور شونش گذاشته بود ...

+ به به آرتام جان ، خوبه فک نمیکردم انقدر زود مدارکو بیاری..

- هع فک کردی خوبم فک کردی ، خودت خوب میدونی این کارا واسم چیزی نی برای همون خواستی تا امشب مدارکو بیارم ...


+ اوو اوووو افرین به هوشت ، خوشم اومد ، خب حالا اوردیشون دیگه


- اوردم ولی اول باید اونو بدی بهم

+ اوخییی اسمشو نمیخوای بگی ، خب اون موقع تو مهمونی اسمش آرمین بود الا چیه؟

اینو که گف دستشو کشید دور صورت ساحلو و انگشتاشو نوازش بار تا گردنشو بعدم تا قفسه سینش برد ،، دیدن اینا بهمو کفری میکری ...

- بیا مدارکو بگیر

+ خوبه

به سمتم حرکت کرد که گفتم ...

- آرمینم با خودت بیار ، وگرنه مدارک بی مدارک ، منو که میشناسی !

+ اووو خوبه ، باشه

ساحلم همراه خودش اورد مدارک و دادمو ساحلو گرفتم ...

+ از همکاری باهات خوشحال شدم آرتام

اینو گفت و یهو تفنگشو از توی کتش در اورد ....
دیدگاه ها (۳)

#پارت_63 تفنگشو در اوردو سمتمون گرف خواست شلیک کنه بهم که ...

#پارت_64یه جور چپ چپ بهم نگا کرد که به عقل خودم شک کردم ... ...

#پارت_61اهورا و شهاب به هم نگا کردم ، که اهورا ادامه داد ......

#پارت_60از حرف تعجب کردو منتظر بهم نگا کرد که ادامه بدم ...+...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط