پارت

#پارت_59

""آرتام""

طبق معمول ریدم ، ولی خدایی خیلی بامزه شده بود ،، بدبخت زنه رو داشت میخورد ... خواستم بلند شم صداش کنم که دیدم بدنم بیشتر از اینا درد نمیکنه ، گوشیو برداشتمو بهش زنگ زدم ...

- الو ، بابا ببخشید دیگه

یهو یه صدای دیگه پیچید توی گوشم ، لعنتی این صدا رو خوب میشناختم صدای ، صدای خلیل بیشرف بود ...

+ به به معذرت خواهیم که میکنی

- توی لاشی چرا گکشیو جواب دادی

+، دختره پیش منه ، اگ میخوایش تا اخر شب از باند اهورا مدارک فروششونو بیار

- چی زری میزنی تو

+ دلت نمیخواد که زن عزیزت دس مالی بشه ...

- لاشیییی

گوشیو قط کرد ، مغزم سوت کشید ، اصلا انگار خوشی به من نیومده بود ، دیگه نمیدونستم باید چی کنم ... هر کاری میکردم همه چی بدتر میشد .... مجبور بودم به اهورا خان زنگ بزنم ...

- الو سلام

+ چیزی شده

- راستش ساحلو دزدیدن

+ چیییی الان میایم اونجا


سرمو بین دستام گرفتمو منتظر شدم تا بیان ،،، هر وقت میومدم فک کنم همه چی درست شده یهو گند میشد توش ، مگه من چی کرده بوده اخه خدایاااااا ...

توی همین فکرا بودم که اهورا و بابای ساحل اومدن ... اهورا رو به من گف ...

+ چیشده ؟ ساحل کجاس ؟؟

بعض داشت بهمو خفه میکرد .. حرف زدن برام سخت شده بود ....

- خلیل اشرف زاده رو که میشناسید ؟....
دیدگاه ها (۲)

#پارت_60از حرف تعجب کردو منتظر بهم نگا کرد که ادامه بدم ...+...

#پارت_61اهورا و شهاب به هم نگا کردم ، که اهورا ادامه داد ......

#پارت_58زنه یه چش غره بهم رفتو از اتاق رف بیرون ، چلاقه بدبخ...

#پارت_57با دستی که روی سرم قرار گرف از خواب پاشدمو صورت خسته...

شوهر دو روزه. پارت۶۳

فرار من

#invisiblelovePart_1صبح بود ، تازه بیدار شده بودم و رو تخت ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط