تو روز بارونی پارت ۵
تو روز بارونی پارت ۵
امیلی: دامیان بگو که توهم زدم تو با اون مو صورتی زشت که هنوز عین بچه ها رفتار میکنه دوست شدی؟
دامیان: خفه شو انیا هر جوریم باشه از تو با اون ارایش غلیظ خیلی بهتره توع دفعه اخرت باشه که به انیا توهین میکنی
امیلی: الان بهت میگم صبر کن
.
.
.
.
انیا: داشتم جرو بحث دامیان و امیلی نگاه میکردم که امیلی تند تند داشت از پله ها میومد پایین
.
.
.
.
انیا درحال ذهن خواندن*
الان میرم موهای اون دختره خنگ رو میکشم بعد حولش میدم بیوفته
.
.
.
انیا: پاشدم از روی نیمکت و رفتم
امیلی: اهای ترسو وای سا
انیا: انیا ترسو نیست
امیلی: ههههههههههه
انیا: به انیا نخند
امیلی: صبر کن دارم میام
انیا: اومد سمتم اما قبل از اینکه کاری کنه یه ضربه با پا محکم بهش زدم افتاد زمین بعد پاشد و رفت اتاق پرستار شانس بیارم که دومین اخرا جیمو نگیرم نشستم سر جام
مکس: دامیان پس شنل امپراطور یت کو
دامیان: راست میگی نیستش
مکس: خاک تو سرت که هواست نیست
دامیان: اه
.
.
.
.
لوکاس: بلاخره رسیدم مدرسه
انیا: لوکاس اومد مدرسه از در کلاس که اومد تو لپ ورم کرد شو که دیدم خندم گرفت و خنده بلندی کرد
لوکاس: کوفت نخند
انیا: برگشتم پیش دامیان و شنل شو بهش پس دادم
.
.
.
.
.
زنگ تفریح
.
.
انیا: با بکی مکس و دامیان داشتیم حرف میزدیم کهبا اومدن امیلی که داشت میومد سمت ما رفتم پیش دامیان.........................
امیلی: دامیان بگو که توهم زدم تو با اون مو صورتی زشت که هنوز عین بچه ها رفتار میکنه دوست شدی؟
دامیان: خفه شو انیا هر جوریم باشه از تو با اون ارایش غلیظ خیلی بهتره توع دفعه اخرت باشه که به انیا توهین میکنی
امیلی: الان بهت میگم صبر کن
.
.
.
.
انیا: داشتم جرو بحث دامیان و امیلی نگاه میکردم که امیلی تند تند داشت از پله ها میومد پایین
.
.
.
.
انیا درحال ذهن خواندن*
الان میرم موهای اون دختره خنگ رو میکشم بعد حولش میدم بیوفته
.
.
.
انیا: پاشدم از روی نیمکت و رفتم
امیلی: اهای ترسو وای سا
انیا: انیا ترسو نیست
امیلی: ههههههههههه
انیا: به انیا نخند
امیلی: صبر کن دارم میام
انیا: اومد سمتم اما قبل از اینکه کاری کنه یه ضربه با پا محکم بهش زدم افتاد زمین بعد پاشد و رفت اتاق پرستار شانس بیارم که دومین اخرا جیمو نگیرم نشستم سر جام
مکس: دامیان پس شنل امپراطور یت کو
دامیان: راست میگی نیستش
مکس: خاک تو سرت که هواست نیست
دامیان: اه
.
.
.
.
لوکاس: بلاخره رسیدم مدرسه
انیا: لوکاس اومد مدرسه از در کلاس که اومد تو لپ ورم کرد شو که دیدم خندم گرفت و خنده بلندی کرد
لوکاس: کوفت نخند
انیا: برگشتم پیش دامیان و شنل شو بهش پس دادم
.
.
.
.
.
زنگ تفریح
.
.
انیا: با بکی مکس و دامیان داشتیم حرف میزدیم کهبا اومدن امیلی که داشت میومد سمت ما رفتم پیش دامیان.........................
۴.۹k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.