بچه که بودم یبار کله مو از لای نردههای حیاط رد کردم گیر

بچه که بودم یبار کله مو از لای نرده‌های حیاط رد کردم گیر کرد. نه میتونستم مابقی بدنمم ازش رد کنم نه میتونستم کله مو در بیارم، تا اینکه داییم اومد نجاتم داد‌. الانم تو زندگی همون حس گیر کردن کله م لای نرده‌ها رو دارم با این تفاوت که هیشکی دیگه نیست نجاتم بده
دیدگاه ها (۵)

ما پادشاه را کشتیم، سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم. حالا تنه...

یه شب دست ِ خودت رو بگیر، ببر رو پشت‌بوم. چایی بخور باهاش، س...

تنها‌ کاری که از دستتون‌ برمیاد‌ اینه‌ که بچه دار نشید

‏من چون از موفقیت خودم ناامید شدم تنها امیدم شکست‌خوردن بقیه...

☆ عشق روانی من (۷) ☆☆ از زبان هیروکو ☆سه هفته گذشته بود.توی ...

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط