اربابمن

#ارباب-من
part : ۱۶

که یهو ....
کوک به صورت ات نزدیک میشه
جوری که فاصله صورتشون باهم ۵ میلی متر بود
کوک دستشو میندازه پشت گردن ات و لبا//ش رو میزاره روی لبا//ی ات

ولی جالبی قضیه این بود
ات هم داشت با کوک همکاری میکرد
کوک انتظار همکاری ات رو نداشت
بو//سه هاشون همینطوری هی عمیق و عمیق تر میشد
که یهو سوگوون وارد دستشویی میشه

《 سوگوون یکی دیگه از دوستای کوک هست که بازم کار های خروج و ورود اس//لحه هارو انجام میده ، و تمام کارکن های باند مافیا رو کنترل میکنه 》

که ات و کوک از هم جدا میشن و ات از کاشی دستشویی میاد پایین

سوگوون : داشتین کی//س میرفتین ؟؟( با لحن تعجب زده )
ات : نه .... نه اصلا
کوک : اره ات راست میگه

کوک و ات هردوشون لپ هاشون قرمز شده بود از خجالت
و اگر یه حرف اشتباه میزدن سوگوون ازشون آتو میگرفت و ولکن نبود

سوگوون : آها ... اره جون خودتون ( زیر لب )
کوک : کاری داشتی سوگوون ؟؟؟

سوگوون : ها .... نه خواستم بگم که اون بیرون منتظر تو و ....
ات : اممم من ات هستم

سوگوون : اره و منتظر خانم ات هم هستن
کوک : باشه ما الان میایم

که سوگوون از دستشویی رفت
ات و کوک همینطوری بهت زده بهم نگاه میکردن
انگار که یچیزی داشتن احساس میکردن
یه چیزی که هیچ وقت تجربش نکردن
اون ... اون عشق بود
نکنه اونا عاشق هم شدن؟؟
یعنی سرنوشتشون چیه ؟؟؟

اونا تصمیم گرفتن که .....
نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak
دیدگاه ها (۲)

#ارباب-منpart : ۱۷که اونا تصمیم گرفتن که ....برن به سالن و ت...

#ارباب-منpart : ۱۸کیم سوکی : اوووو میبینم که .... بلخره مادم...

#ارباب-منpart : ۱۵ویو یوری : دیدم که اونا رفتن تو الان کاری ...

#ارباب-منpart : ۱۴ویو کوک : از پله ها بالا رفتیم که چیزی دید...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

پارت آخرآنچه گذشت: از دستشویی امدم بیرون که دیدم......یهو یو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط