اربابمن
#ارباب-من
part : ۱۵
ویو یوری :
دیدم که اونا رفتن تو
الان کاری میکنم که از زندگیشون پشیمون بشن ...
رفتم توی سالن دقیقا روبروشون وایسادم
جام مشرو//ب رو برداشتم و ریختم رو سرو صورت ات
یوری : بمیررر... دختره هرز//ه
ات : ( لحظه ای مکث کرد و به یوری نگاه کرد و یه نیشخندی زد )
ات : واییی چشمام داره میسوزهههه واییی کمکککک چشمامممم بدنمممم ( با داد )
ویو ات :
رفتیم داخل سالن ، کوک داشت با دوستاش حرف میزد و منم کنارش بودم که
یهو یوری اومد جلومون و جام مشرو//ب رو خالو کرد روم
منم تصمیم گرفتم برای اینکه روش کم بشه خودمو بزنم به موش مردگی
داد زدم وایی چشمام میسوزه دارم میمیرم که
یهو کوک منو براید استایل بغل کرد
و منو برد به دستشویی
منو گذاشت روی کاشی دستشویی
ات : چیکار میکنی ؟؟
کوک : می خوام صورتتو پاک کنم ، بیرون داشتی جار میزدی داری میمیری
ات : خوب چشمام میسوزه
که کوک میره سمت دستمال و چند تا میکنه و با اب خیسش میکنه و صورت ات رو پاک میکنه
کوک : چرا باعث شدی اون بیرون جنگ بشه ؟
ات : برو اینو به یوری خانم بگو
کوک با دستاش دور ات رو محاصره میکنه
و سریع تر صورتشو پاک میکنه
کوک : الان میریم خونه
ات : ببخشیدا ، ولی برای چی ؟؟
کوک : چون گند زدی به مهمونی ( با صدای نسبتا بلند )
ات : من گند زدم ؟
کوک : اره تو گند زدی ، نباید جواب یوری رو میدادی ، من بهت چی گفتم ؟؟ گفتم نباید با کسی جز من حرف بزنی
ات : حالا که حرف زدم چی میشه ، اون دختر خالته ، منم دوست دختر واقعی تو نیستم ، پس هر کاری که دوست داشته باشم میکنم
که یهو .......
نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak
part : ۱۵
ویو یوری :
دیدم که اونا رفتن تو
الان کاری میکنم که از زندگیشون پشیمون بشن ...
رفتم توی سالن دقیقا روبروشون وایسادم
جام مشرو//ب رو برداشتم و ریختم رو سرو صورت ات
یوری : بمیررر... دختره هرز//ه
ات : ( لحظه ای مکث کرد و به یوری نگاه کرد و یه نیشخندی زد )
ات : واییی چشمام داره میسوزهههه واییی کمکککک چشمامممم بدنمممم ( با داد )
ویو ات :
رفتیم داخل سالن ، کوک داشت با دوستاش حرف میزد و منم کنارش بودم که
یهو یوری اومد جلومون و جام مشرو//ب رو خالو کرد روم
منم تصمیم گرفتم برای اینکه روش کم بشه خودمو بزنم به موش مردگی
داد زدم وایی چشمام میسوزه دارم میمیرم که
یهو کوک منو براید استایل بغل کرد
و منو برد به دستشویی
منو گذاشت روی کاشی دستشویی
ات : چیکار میکنی ؟؟
کوک : می خوام صورتتو پاک کنم ، بیرون داشتی جار میزدی داری میمیری
ات : خوب چشمام میسوزه
که کوک میره سمت دستمال و چند تا میکنه و با اب خیسش میکنه و صورت ات رو پاک میکنه
کوک : چرا باعث شدی اون بیرون جنگ بشه ؟
ات : برو اینو به یوری خانم بگو
کوک با دستاش دور ات رو محاصره میکنه
و سریع تر صورتشو پاک میکنه
کوک : الان میریم خونه
ات : ببخشیدا ، ولی برای چی ؟؟
کوک : چون گند زدی به مهمونی ( با صدای نسبتا بلند )
ات : من گند زدم ؟
کوک : اره تو گند زدی ، نباید جواب یوری رو میدادی ، من بهت چی گفتم ؟؟ گفتم نباید با کسی جز من حرف بزنی
ات : حالا که حرف زدم چی میشه ، اون دختر خالته ، منم دوست دختر واقعی تو نیستم ، پس هر کاری که دوست داشته باشم میکنم
که یهو .......
نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak
- ۵.۳k
- ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط