اولین دیدار💚
- روزی که برای اولین بار دیدمش ، بهترین روز بود واسم.
+ کجا دیدیش؟
- پاییزِ دو سال پیش بود؟ نه نه ، بهار بود. اواسطِ فروردین یا خرداد بود.تو خیابونِ طالقانی دیدمش.
+ چیکار میکرد؟ اصلا در چه حالی بود؟
- تو اون خیابون ، گلفروشی داشت.
یه گلهایی داشت تو مغازهـَش که وقتی وارد اونجا میشدی ، بویِ گلها مستت میکرد.
آره داشتم میگفتم ، تازه کلاسم تموم شده بود و داشتم قدم میزدم که یهو ، از شیشهٔ بیرونِ مغازهـَش ، اونو دیدم!
داشت واسه مشتریش ، چندتا از گلهایِ
مریم رو با روبانِ سفید میبست.
هوایِ تبریز اینجوریه که ، معلوم نیست
دقیقا با خودش چند چنده! اونروزی که
دیده بودمش ، یه پیراهن سفید با پلیور طوسی تنش کرده بود.
انقدر حواسم پی اون بود که نفهمیدم کِی مشتری از مغازهـَش اومد بیرون!
با دستپاچگی دستی به مانتویِ دانشجوییم کشیدم و درِ مغازه رو هُل دادم و رفتم تو.
داشت روی میز رو تمیز میکرد.
چند قدم جلو رفتم و گفتم: ببخشید!
سلام من چند تا گلِ شقایقِ قرمز میخواستم.
سرشو که بلند کرد ، محو چشمایِ عسلی رنگش شدم.
+ ای ناقلا ! نگفته بودی چشماش چه رنگیه ها!! اونم بعد این همه سال!
- حتما یادم رفته بود. وگرنه تو که همهٔ ماجرارو میدونی. تازهـشم علاوه بر محو
شدنم بابت چشماش ، واسه صداشم محو شدم. لامصب صداش شبیهِ اون بازیگره بود هرموقع تو فیلما میبینمش
میگم ، انگاری اون داره از تو تلویزیون حرف میزنه!
بعد از گفتن حرفم ، گفت:
شرمنده خانم! ما گلِ شقایق نداریم.
گلهایِ سوسن ، نیلوفر ، یاسمن ، مریم ، نسرین و نسترن رو داریم.
[ادامه در کامنت زیر👇🏼]
+ کجا دیدیش؟
- پاییزِ دو سال پیش بود؟ نه نه ، بهار بود. اواسطِ فروردین یا خرداد بود.تو خیابونِ طالقانی دیدمش.
+ چیکار میکرد؟ اصلا در چه حالی بود؟
- تو اون خیابون ، گلفروشی داشت.
یه گلهایی داشت تو مغازهـَش که وقتی وارد اونجا میشدی ، بویِ گلها مستت میکرد.
آره داشتم میگفتم ، تازه کلاسم تموم شده بود و داشتم قدم میزدم که یهو ، از شیشهٔ بیرونِ مغازهـَش ، اونو دیدم!
داشت واسه مشتریش ، چندتا از گلهایِ
مریم رو با روبانِ سفید میبست.
هوایِ تبریز اینجوریه که ، معلوم نیست
دقیقا با خودش چند چنده! اونروزی که
دیده بودمش ، یه پیراهن سفید با پلیور طوسی تنش کرده بود.
انقدر حواسم پی اون بود که نفهمیدم کِی مشتری از مغازهـَش اومد بیرون!
با دستپاچگی دستی به مانتویِ دانشجوییم کشیدم و درِ مغازه رو هُل دادم و رفتم تو.
داشت روی میز رو تمیز میکرد.
چند قدم جلو رفتم و گفتم: ببخشید!
سلام من چند تا گلِ شقایقِ قرمز میخواستم.
سرشو که بلند کرد ، محو چشمایِ عسلی رنگش شدم.
+ ای ناقلا ! نگفته بودی چشماش چه رنگیه ها!! اونم بعد این همه سال!
- حتما یادم رفته بود. وگرنه تو که همهٔ ماجرارو میدونی. تازهـشم علاوه بر محو
شدنم بابت چشماش ، واسه صداشم محو شدم. لامصب صداش شبیهِ اون بازیگره بود هرموقع تو فیلما میبینمش
میگم ، انگاری اون داره از تو تلویزیون حرف میزنه!
بعد از گفتن حرفم ، گفت:
شرمنده خانم! ما گلِ شقایق نداریم.
گلهایِ سوسن ، نیلوفر ، یاسمن ، مریم ، نسرین و نسترن رو داریم.
[ادامه در کامنت زیر👇🏼]
۴.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.