ویو میون
ویو میون
مجبور شدم ببرمش هتل
میون : باشه پس سوییچتو بده
جونگکوک:بلدی رانندگی کنی
میون: آره
بزور بلندش کردم و بردم سوار ماشین کردم
وبعد نشستم یا ابولهول این چرا اینقد دکمه داره با چی روشن کنم ماشینو بعد یه دکمه بود روش نوشته بود استارت(start) اونو زدم ماشین روشن شد خدایا به امید تو راه افتادم
تو این خیابون اینقدر چاله چوله نبود چیشد یهو ینی مدیونید فک کنید افتادم تو چاله فک کنم جونگکوک بالا بیاره خودم حالم خراب شد
بالاخره رسیدیم هتل من اینو بردم از پذیرش کارتو گرفتم بعد از کلی سین جیم راه افتادم سمت آسانسور طبقه ۲ اتاق ۴۶ گذاشتمش رو تخت و خواستم برگردم که جونگکوک یهو دستمو گرفتو افتادم روش اون داغ بود منم مثه لبو سرخ شدم
جونگکوک : نرو
میون : چی میگی کوک من باید برم
کوک : یه امشبو نرو
آروم بغلم کردو خوابید
میون : اوکی ولی یکی بهم بدهکار میشی
کوک هم فک کنم کلا نشنید ینی انقد خسته چه زود خوابش برد
منم به زور خوابیدم
ویو کوک
احساس میکردم یه چیزی رو بغل کردم بالش نبود یکم سفت بود آخه دراز تر از بالش بود یه چشمو باز کردم دیدم یه دختر بغلم با شک دو چشمو باز کردم دیدم میونه این اینجا چیکار میکنه یکم فک کردم همه چی یادم اومد وای من بهش گفتم از خوشم میاد! ینی خاک تو سرت کنن پسر احمق حالا خوبه کار دیگه ای نکردی آروم بلند شدم و رفتم حموم بعد رفتم رستوران هتل
ویو میون
با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم آخه کدوم کچلی الان زنگ میزنه برداشتم گفتم : هان
کوک : نوچ نوچ هان نه بله
میون : بله سلام
کوک : بیا رستوران هتل
بیب بیب وا چرا قطع کرد وای خدای من باورم نمیشه پیشه کوک خوابیدم حالا چجوری تو چشاش نگا کنم
بیخیال پاشدم دستو صورتمو شسمتو موهامو بستم رفتم لابی هتل از چند نفر پرسیدمو رستورانو پیدا کردم رفتم تو و روبه روی کوک رو صندلی نشستم سرش تو گوشی بود
میون : اهم
کوک : اِ سلام اومدی صبح بخیر
میون : صبح بخیر
کوک : میای بریم غذا بیاریم یا خودم برم
میون : نه میام
رفتیم سلف من یکم کره ، پنیر ، مربا برداشتم کوک هم تخم مرغو سوسیس خدای من صبح چجوری اینارو میخوره نشستیم سر میز و شروع کردیم که کوک گفت : چرا تخم مرغ نمیخوری
میون : صبحا نمیتونم غذای سنگین بخورم
کوک : ولی الان میخوری
بعد یه لقمه گرفت سمتم
میون : واقعا نمیتونم از گلوم نمیره پایین
کوک : نخیر میخوری بگیر
وای خدای من ،
من هی میگم نره این میگه بدوش بزور لقمه رو به خوردم داد که به سرفه افتادم
کوک : تو چرا قرمز شدی؟
آبمیوه رو برداشتم همرو سر کشیدم تا لقمه رفت پایین بعد غضبناک به کوک نگا کردم
مجبور شدم ببرمش هتل
میون : باشه پس سوییچتو بده
جونگکوک:بلدی رانندگی کنی
میون: آره
بزور بلندش کردم و بردم سوار ماشین کردم
وبعد نشستم یا ابولهول این چرا اینقد دکمه داره با چی روشن کنم ماشینو بعد یه دکمه بود روش نوشته بود استارت(start) اونو زدم ماشین روشن شد خدایا به امید تو راه افتادم
تو این خیابون اینقدر چاله چوله نبود چیشد یهو ینی مدیونید فک کنید افتادم تو چاله فک کنم جونگکوک بالا بیاره خودم حالم خراب شد
بالاخره رسیدیم هتل من اینو بردم از پذیرش کارتو گرفتم بعد از کلی سین جیم راه افتادم سمت آسانسور طبقه ۲ اتاق ۴۶ گذاشتمش رو تخت و خواستم برگردم که جونگکوک یهو دستمو گرفتو افتادم روش اون داغ بود منم مثه لبو سرخ شدم
جونگکوک : نرو
میون : چی میگی کوک من باید برم
کوک : یه امشبو نرو
آروم بغلم کردو خوابید
میون : اوکی ولی یکی بهم بدهکار میشی
کوک هم فک کنم کلا نشنید ینی انقد خسته چه زود خوابش برد
منم به زور خوابیدم
ویو کوک
احساس میکردم یه چیزی رو بغل کردم بالش نبود یکم سفت بود آخه دراز تر از بالش بود یه چشمو باز کردم دیدم یه دختر بغلم با شک دو چشمو باز کردم دیدم میونه این اینجا چیکار میکنه یکم فک کردم همه چی یادم اومد وای من بهش گفتم از خوشم میاد! ینی خاک تو سرت کنن پسر احمق حالا خوبه کار دیگه ای نکردی آروم بلند شدم و رفتم حموم بعد رفتم رستوران هتل
ویو میون
با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم آخه کدوم کچلی الان زنگ میزنه برداشتم گفتم : هان
کوک : نوچ نوچ هان نه بله
میون : بله سلام
کوک : بیا رستوران هتل
بیب بیب وا چرا قطع کرد وای خدای من باورم نمیشه پیشه کوک خوابیدم حالا چجوری تو چشاش نگا کنم
بیخیال پاشدم دستو صورتمو شسمتو موهامو بستم رفتم لابی هتل از چند نفر پرسیدمو رستورانو پیدا کردم رفتم تو و روبه روی کوک رو صندلی نشستم سرش تو گوشی بود
میون : اهم
کوک : اِ سلام اومدی صبح بخیر
میون : صبح بخیر
کوک : میای بریم غذا بیاریم یا خودم برم
میون : نه میام
رفتیم سلف من یکم کره ، پنیر ، مربا برداشتم کوک هم تخم مرغو سوسیس خدای من صبح چجوری اینارو میخوره نشستیم سر میز و شروع کردیم که کوک گفت : چرا تخم مرغ نمیخوری
میون : صبحا نمیتونم غذای سنگین بخورم
کوک : ولی الان میخوری
بعد یه لقمه گرفت سمتم
میون : واقعا نمیتونم از گلوم نمیره پایین
کوک : نخیر میخوری بگیر
وای خدای من ،
من هی میگم نره این میگه بدوش بزور لقمه رو به خوردم داد که به سرفه افتادم
کوک : تو چرا قرمز شدی؟
آبمیوه رو برداشتم همرو سر کشیدم تا لقمه رفت پایین بعد غضبناک به کوک نگا کردم
۱۷.۴k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.