گمشده در قلبم
گمشده در قلبم
پارت۲۲
اسنپ زدیم و منتظر موندیم.بعد چند دقیقه یه نفر قبول کرد.چند دقیقه بعد اومد و رفتیم به سمت شهر بازی.تو ماشین با آسودگی نشستیم و بلاخره نفسمون عادی شد.
نفس راحتی کشیدم و گفتم:وای بخیر گذشت
راننده پرسید:چیشده؟
مویچیرو مختصر توضیح داد:میخواستیم بریم شهربازی همین جوری تاکسی گرفتیم که حواسمون نبود و بردمون محل خلافکار ها،ازونجا تا اینجا رو فقط دوییدیم تا یه وقت چیزی نشه!
راننده با آسودگی گفت:واقعا بخیر گذشته!خداروشکر که مشکلی براتون بوجود نیومده.لبخندی زد و از آینه بهمون نگاه کرد.
بلاخره نزدیک ساعت هفت و نیم بود که رسیدیم شهر بازی.بعد از دادن کرایه به راننده و تشکر،پیاده شدیم که گفت:خوش بگذره زوج جوان!
من لپ ها و روی بینیم سرخ شد و مویچیرو تشکر کرد.
رفتیم توی شهربازی.از ماشین برقی،چرخ و فلک،کشتی اژدها،شلیک لیوان،ترن هوایی و ازینایی که یه ستون بلنده و کلی صندلی داره با سرعت میاد پایین(نمیدونم اسمش سقوط چی بود سقوط آزاد نبود)هرکدوم دوتا گرفتیم.
اول رفتیم ماشین برقی،شلوغ بود و ماهم همش ماشین هامون رو میزدیم به همدیگه و هربار می خندیدیم.
بعد رفتیم کشتی اژدها.با هربار بالا و پایین شدنش،جیغی از سر خوشی میزدیم.بعدش رفتیم همون سقوطه.روی صندلی ها نشستیم وقتی همش پر شد،اروم اروم رفتیم بالای بالا.ی هو با سرعت اومد پایین.ضربان قلبم واقعا شدید شده بود ولی حال میداد.محکم دست مویچیرو رو گرفته بودم.یبار دیگه برد بالا و آورد پایین.بعدش رفتیم شلیک لیوان.میدونستم ممکنه لیوان هارو با چسب،نگه داشته باشه.برای همینم گفتم:میشه لیوان هارو دوباره بچینین لطفا؟
بسِتونه زیاد دادم پرو شدید!😂😁
پارت۲۲
اسنپ زدیم و منتظر موندیم.بعد چند دقیقه یه نفر قبول کرد.چند دقیقه بعد اومد و رفتیم به سمت شهر بازی.تو ماشین با آسودگی نشستیم و بلاخره نفسمون عادی شد.
نفس راحتی کشیدم و گفتم:وای بخیر گذشت
راننده پرسید:چیشده؟
مویچیرو مختصر توضیح داد:میخواستیم بریم شهربازی همین جوری تاکسی گرفتیم که حواسمون نبود و بردمون محل خلافکار ها،ازونجا تا اینجا رو فقط دوییدیم تا یه وقت چیزی نشه!
راننده با آسودگی گفت:واقعا بخیر گذشته!خداروشکر که مشکلی براتون بوجود نیومده.لبخندی زد و از آینه بهمون نگاه کرد.
بلاخره نزدیک ساعت هفت و نیم بود که رسیدیم شهر بازی.بعد از دادن کرایه به راننده و تشکر،پیاده شدیم که گفت:خوش بگذره زوج جوان!
من لپ ها و روی بینیم سرخ شد و مویچیرو تشکر کرد.
رفتیم توی شهربازی.از ماشین برقی،چرخ و فلک،کشتی اژدها،شلیک لیوان،ترن هوایی و ازینایی که یه ستون بلنده و کلی صندلی داره با سرعت میاد پایین(نمیدونم اسمش سقوط چی بود سقوط آزاد نبود)هرکدوم دوتا گرفتیم.
اول رفتیم ماشین برقی،شلوغ بود و ماهم همش ماشین هامون رو میزدیم به همدیگه و هربار می خندیدیم.
بعد رفتیم کشتی اژدها.با هربار بالا و پایین شدنش،جیغی از سر خوشی میزدیم.بعدش رفتیم همون سقوطه.روی صندلی ها نشستیم وقتی همش پر شد،اروم اروم رفتیم بالای بالا.ی هو با سرعت اومد پایین.ضربان قلبم واقعا شدید شده بود ولی حال میداد.محکم دست مویچیرو رو گرفته بودم.یبار دیگه برد بالا و آورد پایین.بعدش رفتیم شلیک لیوان.میدونستم ممکنه لیوان هارو با چسب،نگه داشته باشه.برای همینم گفتم:میشه لیوان هارو دوباره بچینین لطفا؟
بسِتونه زیاد دادم پرو شدید!😂😁
۱.۳k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.