پارت ۸
پارت ۸
اورهان : اقا امید بهتون تسلیت میگم.امید : ممنون.شنگول : عمر بیا بریم.عمر : من نمیام شماها برین.ملیسا : عمر بیچاره هنوز یک ماه نشده بود که عشقش رو از دست داد.همه رفتن.عمر : من چجوری بدون تو تحمل کنم سوسن همه چی با تو قشنگ بود ولی الان که از پیشم رفتی احساس میکنم غربیم ولی الان میام پیشت.عمر تفنگ رو از تو کاپشنش دراورد.عمر : الان میام پیشت.عمر تفنگ رو گذاشت رو سرش و خشاب رو کشید ولی هیچ اتفاقی براش نیفتاد.عمر : الان باید تیرت تموم میشد.
عمر رفت.برک دید عمر داره میاد.برک : داره میاد عمر.اسیه : چیشده.عمر : کیفتو بده.اسیه : چرا.عمر : گفتم کیفتو بده.اسیه : بیا.عمر از تو کیف اسیه تیر برداشت و گذاشت توی تفنگ.سرپ : عمر تفنگ تو دستت چیکار میکنه.دوروک : عمر تفنگ رو بده.عمر : نمیدم.اسیه : نکنه میخوای سوسن رو بزنی.نباهت : چی.عمر : اسیه چرت و پرت نگو من چرا باید سوسن رو بزنم.عاکف : پس میخوای چیکار کنی.عمر : خودمو بزنم.اورهان : عمر پسرم بده به من.عمر : نمیدم.داشتن هی میکشیدن که تیر به عمر شلیک شد.هاریکا : عمررررررررررررر.دوروک : زنگ بزنید امبولانس.برک : الو سلام میشه یه امبولانس بفرستید.بیمارستان : کجا بفرستم.برک : قبرستون.بیمارستان : کجای قبرستون.برک : در وردوی شمالی قبرستون بعد یه ۱۰۰ متر جلوتر ما اونجا هستیم.بیمارستان : باشه الان میفرستم.برک : فقط یکم سریع تر.یاسمین : پس این امبولانس کجا موند.برک : داره میاد.بیمارستان.دکتر : وضعیت بیمار.پرستار : نبض ۱۷۰ فشار ۱۲ روی ۸.دکتر : سریع ببرینش اتاق عمل.چند ساعت بعد.ایلا : دکتر اومد.سرپ : حالش چطوره.دکتر : حالش خوبیه خطر جانی نداره ولی این یک هفته پیش ما هستند بلا بدور باشه.
یک هفته بعد.مدرسه.دوروک :...............
اورهان : اقا امید بهتون تسلیت میگم.امید : ممنون.شنگول : عمر بیا بریم.عمر : من نمیام شماها برین.ملیسا : عمر بیچاره هنوز یک ماه نشده بود که عشقش رو از دست داد.همه رفتن.عمر : من چجوری بدون تو تحمل کنم سوسن همه چی با تو قشنگ بود ولی الان که از پیشم رفتی احساس میکنم غربیم ولی الان میام پیشت.عمر تفنگ رو از تو کاپشنش دراورد.عمر : الان میام پیشت.عمر تفنگ رو گذاشت رو سرش و خشاب رو کشید ولی هیچ اتفاقی براش نیفتاد.عمر : الان باید تیرت تموم میشد.
عمر رفت.برک دید عمر داره میاد.برک : داره میاد عمر.اسیه : چیشده.عمر : کیفتو بده.اسیه : چرا.عمر : گفتم کیفتو بده.اسیه : بیا.عمر از تو کیف اسیه تیر برداشت و گذاشت توی تفنگ.سرپ : عمر تفنگ تو دستت چیکار میکنه.دوروک : عمر تفنگ رو بده.عمر : نمیدم.اسیه : نکنه میخوای سوسن رو بزنی.نباهت : چی.عمر : اسیه چرت و پرت نگو من چرا باید سوسن رو بزنم.عاکف : پس میخوای چیکار کنی.عمر : خودمو بزنم.اورهان : عمر پسرم بده به من.عمر : نمیدم.داشتن هی میکشیدن که تیر به عمر شلیک شد.هاریکا : عمررررررررررررر.دوروک : زنگ بزنید امبولانس.برک : الو سلام میشه یه امبولانس بفرستید.بیمارستان : کجا بفرستم.برک : قبرستون.بیمارستان : کجای قبرستون.برک : در وردوی شمالی قبرستون بعد یه ۱۰۰ متر جلوتر ما اونجا هستیم.بیمارستان : باشه الان میفرستم.برک : فقط یکم سریع تر.یاسمین : پس این امبولانس کجا موند.برک : داره میاد.بیمارستان.دکتر : وضعیت بیمار.پرستار : نبض ۱۷۰ فشار ۱۲ روی ۸.دکتر : سریع ببرینش اتاق عمل.چند ساعت بعد.ایلا : دکتر اومد.سرپ : حالش چطوره.دکتر : حالش خوبیه خطر جانی نداره ولی این یک هفته پیش ما هستند بلا بدور باشه.
یک هفته بعد.مدرسه.دوروک :...............
۵.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.