Vampire and human love part 20
ا.ت«بشینمو ببینم دارن نقشه قتله مامانمو میکشن؟انتظار داری عین یه بز فقط نگا کنم؟*با داد
کوک«اره! بشین نگا کن*بشدت داد
نمیتونستم خودمو کنترل کنم..عصبانی بودم،از عالمو آدم..یه سیلی محکم بهش زدم ک حتی دست خودمم درد گرفت،میخواستم برم که دستمو گرفت
کوک«ا.ت
ا.ت«ولم کن..ازت متنفرم*با داد و بغض
محکم دستشو پس زدم و رفتم..نیاز داشتم تخلیه شم..گریه کنم یا هر چیز دیگه ای...با مشت زدم تو یه درخت که خونم در اومد..ولی دربرابر عصبانیتم دردی داشت؟البته که نه!باید تمام تلاشمو میکردم که نزارم اون نقشهی شیطانیشون عملی شه..ولی هیون کی بود؟جوری ک فهمیدم برده اش یا یه همچین چیزی بود!همینطور که راه میرفتم خون از دستم میچکید و مردم هی نگام میکردن...گریم گرفته بود...سریع رفتم توی قصر سوکمین و وارد اتاقش شدم
ا.ت«20 میلیون وون میخوام
سوکمین«آره..منم دادمش
ا.ت«20 میلیون وون میخوام*بریده بریده و با داد
سوکمین«توی این کارت حتی بیشترم هست
ازش گرفتمشو وارد اتاقم شدم..کل ساکامو ریختم بیرون و وسایلمو جمع میکردم...تو این حین دخترا همش درباره دستم و دلیل انجام اینکارام ازم سوال میکردن و هیچ جوابی نمیدادم..دیگه بسه
ساکارو برداشتم و از اون قصر لعنتی زدم بیرون،با تلپاتی رفتم در یه املاک و واردش شدم
مرده«سلام..بفرمایید
ا.ت«یه خونه میخوام با تمام امکانات..قیمتش برام مهم نیست..یه محله آروم باشه ترجیحا..پ در ضمن وسایل هم داشته باشه
مرده«یه خونه با همه این امکانات دارم ولی...10 میلیون وونه
نیشخندی زدم
ا.ت«همین الان پرداختش میکنم..آدرس و کلید؟
مرده«خیلی سریع نخریدید؟
ا.ت«نه!
کارای خونه رو کردم و بازم با تلپاتی رفتم در خونه،بزرگ و خوشگل بود...وسایلمو چیدم و دراز کشیدم روی تخت...یه زمین برای تمرین همین نزدیکی بود پس رفتم اونجا و کلی تمرین کردم،بدن درد شدیدی داشتم ولی همچنان ادامه میدادم،دستم خیلی میسوخت ک یهو هان بیول ظاهر شد
هان بیول«چیزی شده؟
تا اینو گفت زدم زیر گریه
ا.ت«دارن نقشه قتل مامانمو میکشن..
بغلش کردم و نوازشم میکرد
هان بیول«خوب میشه...چیزی نیست...فعلا دستتو باید پانسمان کنم تا عفونت نکرده دختر
لبخندی زدم و بغلش کردم
ا.ت«مرسی
دستمو پانسمان کرد و دیدی به خونه زد
ا.ت«میشه راجب این خونه چیزی بکسی نگی؟البته یونگ سو و میا عیبی نداره
هان بیول«تادا!میدونستم با کوک دعوات شده..خب بگو ببینم چی شده
ا.ت«هیچی...چیز خاصی نیست!
کوک«اره! بشین نگا کن*بشدت داد
نمیتونستم خودمو کنترل کنم..عصبانی بودم،از عالمو آدم..یه سیلی محکم بهش زدم ک حتی دست خودمم درد گرفت،میخواستم برم که دستمو گرفت
کوک«ا.ت
ا.ت«ولم کن..ازت متنفرم*با داد و بغض
محکم دستشو پس زدم و رفتم..نیاز داشتم تخلیه شم..گریه کنم یا هر چیز دیگه ای...با مشت زدم تو یه درخت که خونم در اومد..ولی دربرابر عصبانیتم دردی داشت؟البته که نه!باید تمام تلاشمو میکردم که نزارم اون نقشهی شیطانیشون عملی شه..ولی هیون کی بود؟جوری ک فهمیدم برده اش یا یه همچین چیزی بود!همینطور که راه میرفتم خون از دستم میچکید و مردم هی نگام میکردن...گریم گرفته بود...سریع رفتم توی قصر سوکمین و وارد اتاقش شدم
ا.ت«20 میلیون وون میخوام
سوکمین«آره..منم دادمش
ا.ت«20 میلیون وون میخوام*بریده بریده و با داد
سوکمین«توی این کارت حتی بیشترم هست
ازش گرفتمشو وارد اتاقم شدم..کل ساکامو ریختم بیرون و وسایلمو جمع میکردم...تو این حین دخترا همش درباره دستم و دلیل انجام اینکارام ازم سوال میکردن و هیچ جوابی نمیدادم..دیگه بسه
ساکارو برداشتم و از اون قصر لعنتی زدم بیرون،با تلپاتی رفتم در یه املاک و واردش شدم
مرده«سلام..بفرمایید
ا.ت«یه خونه میخوام با تمام امکانات..قیمتش برام مهم نیست..یه محله آروم باشه ترجیحا..پ در ضمن وسایل هم داشته باشه
مرده«یه خونه با همه این امکانات دارم ولی...10 میلیون وونه
نیشخندی زدم
ا.ت«همین الان پرداختش میکنم..آدرس و کلید؟
مرده«خیلی سریع نخریدید؟
ا.ت«نه!
کارای خونه رو کردم و بازم با تلپاتی رفتم در خونه،بزرگ و خوشگل بود...وسایلمو چیدم و دراز کشیدم روی تخت...یه زمین برای تمرین همین نزدیکی بود پس رفتم اونجا و کلی تمرین کردم،بدن درد شدیدی داشتم ولی همچنان ادامه میدادم،دستم خیلی میسوخت ک یهو هان بیول ظاهر شد
هان بیول«چیزی شده؟
تا اینو گفت زدم زیر گریه
ا.ت«دارن نقشه قتل مامانمو میکشن..
بغلش کردم و نوازشم میکرد
هان بیول«خوب میشه...چیزی نیست...فعلا دستتو باید پانسمان کنم تا عفونت نکرده دختر
لبخندی زدم و بغلش کردم
ا.ت«مرسی
دستمو پانسمان کرد و دیدی به خونه زد
ا.ت«میشه راجب این خونه چیزی بکسی نگی؟البته یونگ سو و میا عیبی نداره
هان بیول«تادا!میدونستم با کوک دعوات شده..خب بگو ببینم چی شده
ا.ت«هیچی...چیز خاصی نیست!
۸.۸k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.