قرار بود

قرار بود
تو به خواب‌هایم قدم بگذاری ،
با جنونیِ غلیظ ساعت‌ها را سپُردم
آن‌قدر لحظه‌ها را طولانی کنند
تا آن هنگام که در را می‌کوبی در خواب باشم،
میان رخت‌خواب و حضورت معلق!
چند دریا تبخیر شدند
چند جنگل در عزای تبرها سوختند،
ولی هنوز در را نکوبیده‌ای!
چند شهر را باران‌ها بردند
چند آفتاب را تاریکی شب پنهان کرد،
همچنان در خواب بودم
ولی هنوز در را نکوبیده‌ای
سقوط کردم
محبوب من!
خون در رگ‌هایم خُشکید
تقصیرِ ساعت‌ِ نگران اتاق چیست؟
💙
#عکس_نوشته
#عاشقانه
#ستایش_قلب_سربی


محمدصالح_هاشمیان
☘☘☘
دیدگاه ها (۰)

من خراب نگه نرگس شهلای توامبی خود از بادهٔ جام و می مینای تو...

جنون زلف هایت ؛ برده از من باز، بازی رابیا پایان بده مردانه ...

محبوبم!یاد تو که می‌رسد ؛نسیمی از پشت پلک‌ها می‌وزد .یاد تو ...

هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانمپرم از حس دلگیری که نامش ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط