سعدی

#سعدی
 
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
دیدگاه ها (۱۰)

دلت نگیرد ...از هرچه که در زندگی ات هِی نمیشوداز دوست داشتن ...

‌ترسم این است نیایی نفسم تنگ شودنقش رویایی تو هی کم و کم رنگ...

کاش عشقی بود ، تا با سوز جان می ساختیمروز و شب می سوختیم و ،...

ﻣﻦ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﻢ ﺍﻣﺎ ﺩ...

بیـــــمار توام ، روی توام درمـانستجان داروی عاشـــقان رخ جا...

یاد دارمان خاطره خوشدر حال گذر از کوچهتو به من خندیدیمن درآن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط