شالت تمام شد

شالت تمام شد 
بافتم ...
نمی دانم چند گره دارد 
اما هر بار که باد بوزد 
چندین هزار بوسه
دور گردنت خواهد پیچید ...
دیدگاه ها (۲)

آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشستحال وقتی به لب پنجره ...

گاهی یک لیوان چای، چند صفحه کتاب،و یک پنجره ی نیمه باز،برای ...

پناه می برم از بغض در گلو ماندهبه دشت دامن گلدار مادرم گاهی ...

دلم حیاط خانه مادربزرگ را میخواهد...یک بعدازظهر تابستان باشد...

جانِ جانانم... C᭄ نمی دانم ..#تـღـو ↬ را به اندازه‌ی نفسم دو...

درحالی که داشتی نفس کم می‌آوردی، ناله ای کردی و با هول دادن ...

.«اوه، همسر عزیزم بهش برخورد؟»درحالی که جفت دستاش، داخل جیب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط