غزلی نوشته مجنونبرسد به دست لیلی

غزلی نوشته مجنون،برسد به دست لیلی
نَفَسم بگو کجایی که ستاره ی سهیلی؟!

دو سه خط گلایه دارم، که به عرض میرسانم:
من و میل این چنینی!!!تو چرا بدون میلی؟!

همه شب به انتظارت، غزلی سروده ام تا
تو یِ بی وفا بدانی ،که دلم گرفته ! خیلی

تو که پیش من نباشی ،همه ی دار و ندارم...
قلمی...دفتر شعری، دو سه واژه ی طُفیلی

تو نماز نیمه شبها...تو نیایشی...نه شعری!
تو شبیهِ یک دعایی،که مقدسی ! کُمیلی

من و پای لنگ شعرم،تو بگو چگونه روزی...
برسد به گَرد پایت؟ که قطار روی ریلی

نکند خبر نداری؟نَفَسم بیا که کار از...
غزل و گریه و هق هق،به خدا گذشته! خیلی.
دیدگاه ها (۱)

ای دل..برای آن که نگیری چه می‌کنی...؟با روزگار‌ دوری و دیری ...

عالمی شعر نوشتم که تو را مست نمایمشعر گفتم که همان بود تو ر...

دیده بستی و ندیدی که چه آمد به سرمرفتی و شعله زدی باز به عمق...

سلام خوب ترین اتفاق هر روزم سلام مصرع آغاز شعر امروزم همیشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط