حواسم باشدازاسارت زندان این زندگی که خلاص شدم

حواسم باشدازاسارت زندان این زندگی که خلاص شدم
قفل زبانم رابازکنم
تاریخ راباخدا زیروروکنم
بودونبودها را وارسی کنم
از غصه ی نانی بگویم که
جای همه امیدهاراگرفته بود.
موج خشمش را به جان میخرم
اما
فریاداعتراضم را روزی صدبارتکرارمی کنم.
سوالهای بی پاسخ زیادی روی دلم سنگینی میکنند...
دیدگاه ها (۱)

فردا دیر است ...امروزت را همین امروز، زندگی کن!همین امروز لذ...

حال جنینِ نامشروعی را دارمکه به دنیا آمدنش آبرو می ریزد .. و...

‍ قهر ، قهر ، تا روزِ قیامت ..."این زیباترین دروغِ کودکی های...

.یا خیلی زودتر از وقت‌اش می‌آیم... مثل به دنیا آمدن‌ام...یا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط