اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد

اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۸۱
[ویو جونگ کوک]
وقتی نابی گفت سرش درد می کنه عجیب بود
ولی نابی چرا اینقدر آروم و ساکته
بغلش کردم و موهاش نوازش می کردم
که با آخرین جمله ای که گفت خوابید
روی تخت گذاشتمتش داخل بغلم
و تا غروب خوابید
و بیدار شد......
------------
با چشمای مرواریدیش بهم زل زده بود
چشمایی که به خوبی یک شب پر از ستاره داخلش می دیدم
جونگ کوک: خوشگلم...بریم یکم دور بزنیم
نابی: هوم
باهم از خونه خارج شدیم و....
داخل راه بودیم اول رفتیم شهر بازی
نابی: اومدیم شهر بازی چیکار
جونگ کوک: یکم خوش بگذرونیم
نابی: اوک
باهم دستگاه های مختلف بازی کردیم ولی ذوق زبادی داخل چشماش نمی دیدم
تصمیم گرفتم به نمایشگاه نقاشی ببرمش
و راه افتادیم به سمت نمایشگاه ، ولی نابی اصلأ حرف نمی زد
برای اینکه به حرفش بیارم شروع کردم صحبت کردن
جونگ کوک: پرنسسم
با چشمای مرواریدیش بهم زل زد
نابی: بله
جونگ کوک: صدات که خوشگله چرا حرف نمی زنی
نابی: جونگ کوک اذیت نکن
دستام روی گونه اش کشیدم و بهش نگاه کردم
جونگ کوک: اگه من عاشق صدات باشم ، و هر دقیقه بخوام با صدات برام حرف بزنی چی