و تو هیچ نمیدانی در این شهر شلوغ
و تو هیچ نمیدانی در این شهر شلوغ،
هزار بار جانم به لبم رسید
وقتی غریبههای هم نامت را صدا میکردند
و هیچکدامشان نه تو بودی و نه حتی شبیهت،
عزیزجانم،
دل، شلوغی شهر نمیداند چیست
میگردد و میگردد و بهانه ای برای تنگ شدن پیدا میکند
- شکیبا سیاسرانی
هزار بار جانم به لبم رسید
وقتی غریبههای هم نامت را صدا میکردند
و هیچکدامشان نه تو بودی و نه حتی شبیهت،
عزیزجانم،
دل، شلوغی شهر نمیداند چیست
میگردد و میگردد و بهانه ای برای تنگ شدن پیدا میکند
- شکیبا سیاسرانی
- ۱.۳k
- ۱۳ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط