اسم فیک : you'r my angle
اسم فیک : you'r my angle
با صدای زنگ گوشیم از تخت خواب گرم و نرمم دل کندم و خودم رو برای یک روز قشنگ آماده کردم.درسته من یک محصلم و االن
.میبایست مدرسه باشم ولی من از اون دسته از آدما نیستم که زود بره مدرسه اصال تو استایلم نیست
!خب من ویم درسته این نمیتونه یک اسم باشه اما همه منو اینطوری صدا میزنن البته بجز دوست های صمیمیم و خانوادم
من یک بچه پولدارم برای همین زیاد برام مهم نیست که زود برم مدرسه و پدرم ،اون یک کارخونه دار موفق و من هم قراره جانشین ایشون
توی کارخونه بشم اما من بجای خوندن مدیریت به رشته پزشکی رفتم نه به خاطر اینکه به این رشته عالقه دارم نه! من فقط می خوام حرص
.پدرم رو درآرم
و اما مادرم! اون یک فرشته به تمام معناست خیلی مهربون و دوست داشتنیه اما چیزی که نمیتونم درک کنم اینکه اون چرا با پدر ازدواج
!?کرده
.بعد از پوشیدن اونیفورم مدرسه از اتاقم خارج شدم و خواستم به طرف سالن غذاخوری برم که صدای خواهرم متوقفم کرد
تههه تهههه_
درسته من تو این خونه که بی شباهت به قصر نیست تنها نیستم من یک خواهر نچسب دارم که مطمئنا به پدرم رفته چون این اخالقهایی که این
.داره هیچوقت در مادر پیدا نمیشن
هی ته باتوام_
به طرف خواهرم برگشتم
??!بله تهیون چیه_
.....ته مراقب باشیا! با هیچ کس کل کل نکن سعی کن سربه سر کسی نذاری کسی رو اذیت نکنی و_
اه بازم همون حرفهای تکراری تهیون با اینکه فقط یک سال از من بزرگتره ولی مثل مادربزرگ ها رفتار میکنه اون همیشه دوست داره من
رو کوچیک جلوه بده میپرسید چرا?? چون اون می خواد با این کار به پدر بفهمونه من نمیتونم با این سنم و رفتارهام کارخونه رو بگردونم اون
.دراصل به فکر اینه که اون کارخونه رو بدست بیاره
وقتی که به سالن غذاخوری رسیدیم مادر اومد و من و تهیون رو ازهم جدا کرد اول یک نیشگون از لپ من گرفت بعد هم گونه تهیون رو بوسید
،هردومون رو به طرف میز کشوند و من بعد از نشستن روی صندلی با اولین چیزی که مواجه شدم یک میز پر از غذاهای رنگارنگ و
.خوشمزه بود
.همین که خواستم به پنکیک های توت فرنگی حمله کنم پدرم متوقفم کرد
!?هی ته ما اول دعا می کنیم یادت که نرفته_
.چشمام رو چرخوندم و ادای دعاکردن درآوردم وقتی هم که دعا کردن پدر تموم شد تونستیم به غذاها حمله کنیم
?!من نمیفهمم اون تومارهایی که پدر اول غذا خوردن میخونه به چه دردی میخوره
.اینقدر خوردم که داشتم میترکیدم وقتی احساس کردم که دیگه نمیتونم ادامه بدم بلند شدم
!ته هیونگ_
به مادر نگاه کردم اون با چشمهاش بهم فهموند که باید تشکر کنم
.من هم با صدای بلند انگار که توی میدون جنگم از پدر و مادرم تشکر کردم
.من واقعا از تشکر کردن و بخصوص عذرخواهی کردن بدم میاد یجورایی اصال تو استایلم نیست
.بدون توجه به پدر و تهیون به سمت مادرم رفتم و گونش رو بوسیدم بعد کولم رو برداشتم و رفتم بیرون
توی راه دو دوست محترم و البته خل و چل هم بهم اضافه شدن
هوپی_هیییی وی شبیه میمون ها شدی
با تعجب بهش نگاه کردم و اون با یک لبخند ملیح گفت
آخه عزیز دلم موهاتو شونه نکردی_
جیمین_آره ته ته بیا اینجا یه شونه دارم زیاد ازش استفاده نکردم فقط یکی دوبار موهای سگ همسایه رو باهاش شونه کردم
.هوپی و جیمین هر دوتا باهم خندیدن من چپ چپ بهشون نگاه میکردم اونها از وسواس من خبر دارن برای همین همیشه سربه سرم میذارن
سعی کردم با نوک انگشت هام موهام رو مرتب کنم من همیشه یادم میره اونها رو شونه کنم البته زیاد هم مهم نیست چون من در هر حالتی
!جذابم
!?تمام طول راه جیمین و جی هوپ همش حرف میزدن و گاهی هم به من تیکه مینداختن و البته که برای من مهم نیست اونا چی میگن
وقتی از در ورودی مدرسه رد شدم تنها چیزی که دیدم دوتا چشم گنده و موی شرابی رنگ و یک خرگوش ! بود
.آه البته نباید کمردرد رو فراموش کرد
وقتی متوجه شدم چی شده کسی که روم افتاده بود رو کنار زدم و با تمام توانم سرش داد زدم
!?تو تو پسره کلهند چطور جرات کردی رو من بیفتی و اونیفرمم رو کثیف کنی_
پسر بیچاره با دادی که زدم از ترس یک قدم عقب رفت چند بار خم شد و با هربار خم شدن هی می گفت میانه میانه
.جیمین رفت و اون رو نگه داشت و پسر دیگه حرکت سرگیجه آورش رو تکرار نکرد
. مطمئنم اگه جیمین اینکار رو نمیکرد این پسر تا فردا هی خم و راست میشد
جی هوپ خنده کوتاهی کرد و رفت دستهاش رو گرفت
!?هییی نترس کوچولو این شیره ما خوردنیه ترس نداره که اصال ببینم تو چرا داشتی با اون سرعت میدویدی_
مممن تازه واردم و این اولین روزیه که تو این مدرسم من واقعا دلم نمی خواست روی دوستتون بیفتم چون من از درست کردن دردسر اونم _
تو اولین روز مدرسه خوشم نمیاد
با شنیدن حرف هاش دوباره سرش داد زدم
! خوشت نمیاد???!!تو االن بزرگترین اشتباهت رو کردی و اون هم بی
با صدای زنگ گوشیم از تخت خواب گرم و نرمم دل کندم و خودم رو برای یک روز قشنگ آماده کردم.درسته من یک محصلم و االن
.میبایست مدرسه باشم ولی من از اون دسته از آدما نیستم که زود بره مدرسه اصال تو استایلم نیست
!خب من ویم درسته این نمیتونه یک اسم باشه اما همه منو اینطوری صدا میزنن البته بجز دوست های صمیمیم و خانوادم
من یک بچه پولدارم برای همین زیاد برام مهم نیست که زود برم مدرسه و پدرم ،اون یک کارخونه دار موفق و من هم قراره جانشین ایشون
توی کارخونه بشم اما من بجای خوندن مدیریت به رشته پزشکی رفتم نه به خاطر اینکه به این رشته عالقه دارم نه! من فقط می خوام حرص
.پدرم رو درآرم
و اما مادرم! اون یک فرشته به تمام معناست خیلی مهربون و دوست داشتنیه اما چیزی که نمیتونم درک کنم اینکه اون چرا با پدر ازدواج
!?کرده
.بعد از پوشیدن اونیفورم مدرسه از اتاقم خارج شدم و خواستم به طرف سالن غذاخوری برم که صدای خواهرم متوقفم کرد
تههه تهههه_
درسته من تو این خونه که بی شباهت به قصر نیست تنها نیستم من یک خواهر نچسب دارم که مطمئنا به پدرم رفته چون این اخالقهایی که این
.داره هیچوقت در مادر پیدا نمیشن
هی ته باتوام_
به طرف خواهرم برگشتم
??!بله تهیون چیه_
.....ته مراقب باشیا! با هیچ کس کل کل نکن سعی کن سربه سر کسی نذاری کسی رو اذیت نکنی و_
اه بازم همون حرفهای تکراری تهیون با اینکه فقط یک سال از من بزرگتره ولی مثل مادربزرگ ها رفتار میکنه اون همیشه دوست داره من
رو کوچیک جلوه بده میپرسید چرا?? چون اون می خواد با این کار به پدر بفهمونه من نمیتونم با این سنم و رفتارهام کارخونه رو بگردونم اون
.دراصل به فکر اینه که اون کارخونه رو بدست بیاره
وقتی که به سالن غذاخوری رسیدیم مادر اومد و من و تهیون رو ازهم جدا کرد اول یک نیشگون از لپ من گرفت بعد هم گونه تهیون رو بوسید
،هردومون رو به طرف میز کشوند و من بعد از نشستن روی صندلی با اولین چیزی که مواجه شدم یک میز پر از غذاهای رنگارنگ و
.خوشمزه بود
.همین که خواستم به پنکیک های توت فرنگی حمله کنم پدرم متوقفم کرد
!?هی ته ما اول دعا می کنیم یادت که نرفته_
.چشمام رو چرخوندم و ادای دعاکردن درآوردم وقتی هم که دعا کردن پدر تموم شد تونستیم به غذاها حمله کنیم
?!من نمیفهمم اون تومارهایی که پدر اول غذا خوردن میخونه به چه دردی میخوره
.اینقدر خوردم که داشتم میترکیدم وقتی احساس کردم که دیگه نمیتونم ادامه بدم بلند شدم
!ته هیونگ_
به مادر نگاه کردم اون با چشمهاش بهم فهموند که باید تشکر کنم
.من هم با صدای بلند انگار که توی میدون جنگم از پدر و مادرم تشکر کردم
.من واقعا از تشکر کردن و بخصوص عذرخواهی کردن بدم میاد یجورایی اصال تو استایلم نیست
.بدون توجه به پدر و تهیون به سمت مادرم رفتم و گونش رو بوسیدم بعد کولم رو برداشتم و رفتم بیرون
توی راه دو دوست محترم و البته خل و چل هم بهم اضافه شدن
هوپی_هیییی وی شبیه میمون ها شدی
با تعجب بهش نگاه کردم و اون با یک لبخند ملیح گفت
آخه عزیز دلم موهاتو شونه نکردی_
جیمین_آره ته ته بیا اینجا یه شونه دارم زیاد ازش استفاده نکردم فقط یکی دوبار موهای سگ همسایه رو باهاش شونه کردم
.هوپی و جیمین هر دوتا باهم خندیدن من چپ چپ بهشون نگاه میکردم اونها از وسواس من خبر دارن برای همین همیشه سربه سرم میذارن
سعی کردم با نوک انگشت هام موهام رو مرتب کنم من همیشه یادم میره اونها رو شونه کنم البته زیاد هم مهم نیست چون من در هر حالتی
!جذابم
!?تمام طول راه جیمین و جی هوپ همش حرف میزدن و گاهی هم به من تیکه مینداختن و البته که برای من مهم نیست اونا چی میگن
وقتی از در ورودی مدرسه رد شدم تنها چیزی که دیدم دوتا چشم گنده و موی شرابی رنگ و یک خرگوش ! بود
.آه البته نباید کمردرد رو فراموش کرد
وقتی متوجه شدم چی شده کسی که روم افتاده بود رو کنار زدم و با تمام توانم سرش داد زدم
!?تو تو پسره کلهند چطور جرات کردی رو من بیفتی و اونیفرمم رو کثیف کنی_
پسر بیچاره با دادی که زدم از ترس یک قدم عقب رفت چند بار خم شد و با هربار خم شدن هی می گفت میانه میانه
.جیمین رفت و اون رو نگه داشت و پسر دیگه حرکت سرگیجه آورش رو تکرار نکرد
. مطمئنم اگه جیمین اینکار رو نمیکرد این پسر تا فردا هی خم و راست میشد
جی هوپ خنده کوتاهی کرد و رفت دستهاش رو گرفت
!?هییی نترس کوچولو این شیره ما خوردنیه ترس نداره که اصال ببینم تو چرا داشتی با اون سرعت میدویدی_
مممن تازه واردم و این اولین روزیه که تو این مدرسم من واقعا دلم نمی خواست روی دوستتون بیفتم چون من از درست کردن دردسر اونم _
تو اولین روز مدرسه خوشم نمیاد
با شنیدن حرف هاش دوباره سرش داد زدم
! خوشت نمیاد???!!تو االن بزرگترین اشتباهت رو کردی و اون هم بی
۸.۸k
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.