عشق تحت تعقیب
عشق تحت تعقیب
بخش یازدهم
شدو
_ قربان شما...چرا اینطوری میکنید.
سونیک: چون میخواستم ببینم داری راست میگی یا نه.
اهههه چرا داره اینجوری میکنه!! واقعا دیونهام کرد.
_ خیلی خب باشه. بعدا حرف میزنیم ولی باید از اینجا فرار کنیم.
سونیک: چرا؟؟
_ چون بمبی که کار گذاشتم در عرض ۴۵ دقیقه دیگه منفجر میشه.
سونیک: چییی تو یه تختهت کمه!!
_ نه ولی با اومدن تو همه برنامههام خراب شد، حالا باید سریعتر جنسهارو از اینجا خارج کنم تا کس دیگهای اونارو قاچاق نکرده.
اینو با یه بیتفاوتی خاصی گفتم و بعدش راه خودمو کشیدم و وارد سالن تاریکی شدم و با کلی سختی اجناس رو خارج کردم فقط ۲۰ دقیقهی دیگه باقی مونده بود.
سونیک: هی بعدش با اینا چیکار میکنی؟
_ کاری که باید انجام بشه، برشون میگردونم به همونجایی که ازش اومدن. بجنب فقط ۱۰ دقیقه باقی مونده.
رئیس مافیا: هییی!! تو. برگرد اینجا دقل دزد.
_ لعنتی بدووو!!
محکم دستش رو میکشم و با خودم میبرمش. نهنهنهنه!! داره زمانم تموم میشه. سونیک و تو بغلم میگیرم و خودمو از پنجره پرت میکنم تا اون چیزیش نشه.
ساختمون منفجر شد ولی تونستم افراد بیگناه رو سریعتر خارج کنم.
_ قربان...شما خوبید؟
سونیک: اوهههه...آره تو همیشه اینکارو میکنی؟
_ نه خیلیی، حالا قانع شدین که من به هرکسی آسیب نمیزنم.
سونیک: شاید ولییی....
دیگه خسته شدم و حرفم رو زدم.
_ ببینید اگه قراره با من اینطوری رفتار کنید من خودم با کمال میل استعفا میدم. رفتارتون خیلی زشته از اینکه اون شب اون صحنه رو دیدین با من خیلی بد شدید همینطور با بقیه...اگه بخواین این کاراتون رو ادامه بدید من دیگه تحمل ندارم و میرم!
بخش یازدهم
شدو
_ قربان شما...چرا اینطوری میکنید.
سونیک: چون میخواستم ببینم داری راست میگی یا نه.
اهههه چرا داره اینجوری میکنه!! واقعا دیونهام کرد.
_ خیلی خب باشه. بعدا حرف میزنیم ولی باید از اینجا فرار کنیم.
سونیک: چرا؟؟
_ چون بمبی که کار گذاشتم در عرض ۴۵ دقیقه دیگه منفجر میشه.
سونیک: چییی تو یه تختهت کمه!!
_ نه ولی با اومدن تو همه برنامههام خراب شد، حالا باید سریعتر جنسهارو از اینجا خارج کنم تا کس دیگهای اونارو قاچاق نکرده.
اینو با یه بیتفاوتی خاصی گفتم و بعدش راه خودمو کشیدم و وارد سالن تاریکی شدم و با کلی سختی اجناس رو خارج کردم فقط ۲۰ دقیقهی دیگه باقی مونده بود.
سونیک: هی بعدش با اینا چیکار میکنی؟
_ کاری که باید انجام بشه، برشون میگردونم به همونجایی که ازش اومدن. بجنب فقط ۱۰ دقیقه باقی مونده.
رئیس مافیا: هییی!! تو. برگرد اینجا دقل دزد.
_ لعنتی بدووو!!
محکم دستش رو میکشم و با خودم میبرمش. نهنهنهنه!! داره زمانم تموم میشه. سونیک و تو بغلم میگیرم و خودمو از پنجره پرت میکنم تا اون چیزیش نشه.
ساختمون منفجر شد ولی تونستم افراد بیگناه رو سریعتر خارج کنم.
_ قربان...شما خوبید؟
سونیک: اوهههه...آره تو همیشه اینکارو میکنی؟
_ نه خیلیی، حالا قانع شدین که من به هرکسی آسیب نمیزنم.
سونیک: شاید ولییی....
دیگه خسته شدم و حرفم رو زدم.
_ ببینید اگه قراره با من اینطوری رفتار کنید من خودم با کمال میل استعفا میدم. رفتارتون خیلی زشته از اینکه اون شب اون صحنه رو دیدین با من خیلی بد شدید همینطور با بقیه...اگه بخواین این کاراتون رو ادامه بدید من دیگه تحمل ندارم و میرم!
- ۴.۶k
- ۰۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط