عشق تحت تعقیب
عشق تحت تعقیب
بخش دوازدهم
سونیک
تا حالا شدو رو ندیدم که اینطوری بشه. راستش از کار خودم پشیمون شدم، اینکه باهاش اینطوری رفتار کردم که احساس بد بودن بکنه. راستش واقعا یه لحظه از خودم بدم اومد.
_ من...من متاسفم شدو. ببخشید که باهات اینطوری رفتار کردم...حقیقتش من تا حالا هیچوقت دوستی نداشتم که باهاش صمیمی باشم.
سرم و انداختم پایین، هر لحظه ممکن بود اشکم در بیاد. که...که اون بغلم کرد.
شدو: ایرادی نداره قربان. منم نمیدونستم که شما چقدر احساس تنهایی میکنید. اگه رازم رو به هیچکس نگید من...
_ نگران نباش شدو من رازت رو به هیچکس نمیگم.
که دیدم یه لبخند ریزی زد.
شدو: خب بهتره بریم من این اجناس دزدی رو تحویل بدم.
_ یعنی منم باهات بیام؟
شدو: اگه دوست داشته باشین آره.
اون اجناس دزدی رو برمیداره و میبرتشون به یه ساختمون.
_ شدو...اینحا کجاست؟؟
شدو: اینجا جایی که هیچکس نمیدونه وجود داره.
یکم این حرفش عجیب و مسخره بود. سوالی نکردم چون فکر کردم بازم سربهسرم میزاره. وارد آسانسور شدیم و رفتیم به طبقه آخر. از آسانسور اومدیم بیرون و کنار یه در وایستادیم.
شدو در میزنه و صدای یه زن از پشت در میاد.
[]: کیه که این وقت شب مزاحمم شده!
شدو: درو باز کن روژ منم.
روژ؟ اون دیگه کیه؟!
_ شدو ببینم روژ دیگه کیه؟
شدو: تو فکر میکنی کیه؟
_ من از تو سوال میکنم، نمیدونم دوستت؟
شدو: شاید خوبه فکر دیگهای نکردی.
در باز میشه.
روژ: شدو این وقت شب اینجا...تو چرا اینو آوردی؟
شدو: مودب باش کسی جلوی یه شخص مشهور اینجوری حرف نمیزنه،اجناس دزدی رو آوردم.
روژ: خیلی خب بزارشون روی میز فردا برشون میگردونم. پس تو سونیک جوجهتیغی هستی؟ راستش یجورایی من از کارات خوشم میاد خیلی بااستعدادی!
_ ازت ممنونم...روژ!
روژ: آره اسمم اینه.
بخش دوازدهم
سونیک
تا حالا شدو رو ندیدم که اینطوری بشه. راستش از کار خودم پشیمون شدم، اینکه باهاش اینطوری رفتار کردم که احساس بد بودن بکنه. راستش واقعا یه لحظه از خودم بدم اومد.
_ من...من متاسفم شدو. ببخشید که باهات اینطوری رفتار کردم...حقیقتش من تا حالا هیچوقت دوستی نداشتم که باهاش صمیمی باشم.
سرم و انداختم پایین، هر لحظه ممکن بود اشکم در بیاد. که...که اون بغلم کرد.
شدو: ایرادی نداره قربان. منم نمیدونستم که شما چقدر احساس تنهایی میکنید. اگه رازم رو به هیچکس نگید من...
_ نگران نباش شدو من رازت رو به هیچکس نمیگم.
که دیدم یه لبخند ریزی زد.
شدو: خب بهتره بریم من این اجناس دزدی رو تحویل بدم.
_ یعنی منم باهات بیام؟
شدو: اگه دوست داشته باشین آره.
اون اجناس دزدی رو برمیداره و میبرتشون به یه ساختمون.
_ شدو...اینحا کجاست؟؟
شدو: اینجا جایی که هیچکس نمیدونه وجود داره.
یکم این حرفش عجیب و مسخره بود. سوالی نکردم چون فکر کردم بازم سربهسرم میزاره. وارد آسانسور شدیم و رفتیم به طبقه آخر. از آسانسور اومدیم بیرون و کنار یه در وایستادیم.
شدو در میزنه و صدای یه زن از پشت در میاد.
[]: کیه که این وقت شب مزاحمم شده!
شدو: درو باز کن روژ منم.
روژ؟ اون دیگه کیه؟!
_ شدو ببینم روژ دیگه کیه؟
شدو: تو فکر میکنی کیه؟
_ من از تو سوال میکنم، نمیدونم دوستت؟
شدو: شاید خوبه فکر دیگهای نکردی.
در باز میشه.
روژ: شدو این وقت شب اینجا...تو چرا اینو آوردی؟
شدو: مودب باش کسی جلوی یه شخص مشهور اینجوری حرف نمیزنه،اجناس دزدی رو آوردم.
روژ: خیلی خب بزارشون روی میز فردا برشون میگردونم. پس تو سونیک جوجهتیغی هستی؟ راستش یجورایی من از کارات خوشم میاد خیلی بااستعدادی!
_ ازت ممنونم...روژ!
روژ: آره اسمم اینه.
- ۴.۳k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط