Part59
Part59
ته:هوفففف باشه
رفتم بیرون
آرین ویو
بابا اومد بیرون من رفتم تو رفتم نشستم رو تخت ات میخواست جیغ بزنه
ارین:نه نه جیغ نزن ببخشید فقط میخواستم باهات حرف بزنم میشه گوش بدی
ببین من تورو دوست دارم چرا چرا بهماعتماد نمیکنی چرا دوستم نداری من عاشقتم من میدونم تو کوکو دوست داری کلی همینطور که دیدی کوک اعتمادتو از بین برد لطفا یکم بهش فکر کن
ات:باشه بهش فکر میکنم
ارین:هوفففف من میرم
من تا موقعی که کوک نیومده باید اتو عاشق خودم کنم موقعی که کوک بیاد باز هممثل قبل میشه
ات ویو
بعد تز اینکه آرین رفت نشستم گریه کردن چرا چرا باید اینطوری بشه نمیدونم باید چیکار کنم آرین پسر خیلی جذابیه(به پای کوک نمیرسه )میخواد کوکو از ذهنش پاک کنم ولی ربطی نداره واقعا نمیدونم چیکار کنم شاید بهش حس پیدا کردم پس بهش فکر میکنم شاید بتونم کوکو فراموش کنم
رفتم سر سفره
ته:ات میخوام بهت یک چیزی بگم
ات:بله(سرد)
ته:ببین ات من و کوک جست و جو کردیم و فهمیدیم مامان و بابا توی آمریکا زندگی میکنن
ات:چیییییییییی(داد)
مگه مامان و بابا زندن
ته: مگه نمیدونستی
ات:وای باورم نمیشه یعنی یعنی میتونیم ببینمشون(گریه شوق)
ته:آره تو این سه ماه که کوک نیست میریم آمریکا و دنبالشون میگردیم راستی تو دوتا دیکه داداش داری
ات:چیییییییی(داد و گریه)
ته:مگه نمیدونستی
ات:نه(گریه شوق)
ته: خب آره دوتا داداش داری به نام........ و........(بنظرتون کین)
ات:یعنی بجز تو دوتا
ته:آره
ات:وایییییی
ته:من با اونا در تماسم اونا تو آمریکان ما میریم اونجا خونشون و دنبال مامان و بابا میگردیم
ات:باشه
پرش زمانی به یک هفته بعد..................................................................
امروز قرار بود بریم امریکا منممیخوام وسایلمو جمع کنم ولی به هر وسیله ای دست میزنم گریم شدید تر میشه من عاشق کوکم ولی بیشتر ازش متنفرم و این تنفر داره بیشتر میشه و جایی برا عشق باقی نمیمونه
فقط دیدم پریشانم.......
فقط یک لحظه فهمیدم........
هر اشتباهی کرده باشی روی عشق من تاثیر نمیگذارد
ولی به روی خود نمیاورم
ببخشید دیر شدددد
شرط پارت بعد
لایک ۱۶
کامنت۱۰
ته:هوفففف باشه
رفتم بیرون
آرین ویو
بابا اومد بیرون من رفتم تو رفتم نشستم رو تخت ات میخواست جیغ بزنه
ارین:نه نه جیغ نزن ببخشید فقط میخواستم باهات حرف بزنم میشه گوش بدی
ببین من تورو دوست دارم چرا چرا بهماعتماد نمیکنی چرا دوستم نداری من عاشقتم من میدونم تو کوکو دوست داری کلی همینطور که دیدی کوک اعتمادتو از بین برد لطفا یکم بهش فکر کن
ات:باشه بهش فکر میکنم
ارین:هوفففف من میرم
من تا موقعی که کوک نیومده باید اتو عاشق خودم کنم موقعی که کوک بیاد باز هممثل قبل میشه
ات ویو
بعد تز اینکه آرین رفت نشستم گریه کردن چرا چرا باید اینطوری بشه نمیدونم باید چیکار کنم آرین پسر خیلی جذابیه(به پای کوک نمیرسه )میخواد کوکو از ذهنش پاک کنم ولی ربطی نداره واقعا نمیدونم چیکار کنم شاید بهش حس پیدا کردم پس بهش فکر میکنم شاید بتونم کوکو فراموش کنم
رفتم سر سفره
ته:ات میخوام بهت یک چیزی بگم
ات:بله(سرد)
ته:ببین ات من و کوک جست و جو کردیم و فهمیدیم مامان و بابا توی آمریکا زندگی میکنن
ات:چیییییییییی(داد)
مگه مامان و بابا زندن
ته: مگه نمیدونستی
ات:وای باورم نمیشه یعنی یعنی میتونیم ببینمشون(گریه شوق)
ته:آره تو این سه ماه که کوک نیست میریم آمریکا و دنبالشون میگردیم راستی تو دوتا دیکه داداش داری
ات:چیییییییی(داد و گریه)
ته:مگه نمیدونستی
ات:نه(گریه شوق)
ته: خب آره دوتا داداش داری به نام........ و........(بنظرتون کین)
ات:یعنی بجز تو دوتا
ته:آره
ات:وایییییی
ته:من با اونا در تماسم اونا تو آمریکان ما میریم اونجا خونشون و دنبال مامان و بابا میگردیم
ات:باشه
پرش زمانی به یک هفته بعد..................................................................
امروز قرار بود بریم امریکا منممیخوام وسایلمو جمع کنم ولی به هر وسیله ای دست میزنم گریم شدید تر میشه من عاشق کوکم ولی بیشتر ازش متنفرم و این تنفر داره بیشتر میشه و جایی برا عشق باقی نمیمونه
فقط دیدم پریشانم.......
فقط یک لحظه فهمیدم........
هر اشتباهی کرده باشی روی عشق من تاثیر نمیگذارد
ولی به روی خود نمیاورم
ببخشید دیر شدددد
شرط پارت بعد
لایک ۱۶
کامنت۱۰
۷.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.