رمان یادت باشد ۸۸
#رمان_یادت_باشد #پارت_هشتاد_و_هشت
خانه مناسب بود حمید نظرش این بود که یک خانه بزرگ اجاره کنیم دوست داشت بهترینها را برای من فراهم کند اولین خانهای که رفتیم حدود ۱۲۰ متر بود خیلی بزرگ و دلباز با نورگیر عالی قیمتی که بنگاه گفته بود و با پس انداز حمید جور بود تقریباً هر دو تایی خانه را پسندیده بودیم خوشحال از انتخاب خانه مشترکمان از در بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از رفقای حمید تماس گرفت صحبتشان که تمام شد متوجه شدم حمید به فکر فرو رفته است وقتی پرس و جو کردم گفت خانم می خوام یه چیزی بگم چون باید و در جریان باشید اگر راضی بودین و انجام بدین که اتفاقا الان زنگ زدم مثل اینکه برای رهن خونه به مشکل خورده لازم داشتم اگه تو راضی باشی ما نصف پسانداز مردم را به دوستان برداریم آن سفر برگشت به خونه کوچیک تر نکنیم تا بعداً که پول دستمون رسید که خانه بزرگتری اجاره کنی پیشنهادش رو که شنیدم که خوردن این کانونها گرد می دانستم که پولی که می ماند تا نه چندان خوب نمی توانیم اجاره کنید پیش خودم دودوتا چهارتا کردم دیدم در یک خانه کوچیک محله های پایین شهر هم می شود خوش بود از آنجا که واقعاً این چیزها برایم مهم نبود برای همین خیلی راحت همانجا قبول کردم میدانستم بیشتر خرج عروسی و اجاره خانه روی دوش حمید است نمیخواستم اول زندگی تحت فشار باشد با پولی که مانده بود به چندتا بنگاه سرزدیم خیلی سخت می شد با این مبلغ خانه اجاره کرد. مشاور املاک فلکه شهید حسن پور به ما آدرس خانه را داد که داخل خیابان نواب بود. با حمید آدرس به دست راه افتادیم از پیرمردی که داخل کوچه روی صندلی جلوی خانه... #مدافع_حرم #شهید_سیاهکالی_مرادی #یادت_باشه
خانه مناسب بود حمید نظرش این بود که یک خانه بزرگ اجاره کنیم دوست داشت بهترینها را برای من فراهم کند اولین خانهای که رفتیم حدود ۱۲۰ متر بود خیلی بزرگ و دلباز با نورگیر عالی قیمتی که بنگاه گفته بود و با پس انداز حمید جور بود تقریباً هر دو تایی خانه را پسندیده بودیم خوشحال از انتخاب خانه مشترکمان از در بیرون آمدیم هنوز سوار موتور نشده بودیم که یکی از رفقای حمید تماس گرفت صحبتشان که تمام شد متوجه شدم حمید به فکر فرو رفته است وقتی پرس و جو کردم گفت خانم می خوام یه چیزی بگم چون باید و در جریان باشید اگر راضی بودین و انجام بدین که اتفاقا الان زنگ زدم مثل اینکه برای رهن خونه به مشکل خورده لازم داشتم اگه تو راضی باشی ما نصف پسانداز مردم را به دوستان برداریم آن سفر برگشت به خونه کوچیک تر نکنیم تا بعداً که پول دستمون رسید که خانه بزرگتری اجاره کنی پیشنهادش رو که شنیدم که خوردن این کانونها گرد می دانستم که پولی که می ماند تا نه چندان خوب نمی توانیم اجاره کنید پیش خودم دودوتا چهارتا کردم دیدم در یک خانه کوچیک محله های پایین شهر هم می شود خوش بود از آنجا که واقعاً این چیزها برایم مهم نبود برای همین خیلی راحت همانجا قبول کردم میدانستم بیشتر خرج عروسی و اجاره خانه روی دوش حمید است نمیخواستم اول زندگی تحت فشار باشد با پولی که مانده بود به چندتا بنگاه سرزدیم خیلی سخت می شد با این مبلغ خانه اجاره کرد. مشاور املاک فلکه شهید حسن پور به ما آدرس خانه را داد که داخل خیابان نواب بود. با حمید آدرس به دست راه افتادیم از پیرمردی که داخل کوچه روی صندلی جلوی خانه... #مدافع_حرم #شهید_سیاهکالی_مرادی #یادت_باشه
۷.۳k
۲۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.