میدانـید یک چیزهایی را نمیشود بلند بلند گفت
میدانـید یک چیزهایی را نمیشود بلند بلند گفت
مثلا من گاهی از خودم متنفر میشم
واقعا باور کنید
اینکه حالم از حماقت هایِ مکررم بهم میخورد
اینکه زُل میزند به چشم هایم و با یک لبخند مضحکـی دروغ میگوید
و من باید لبخند مضحک تر باور میکنم
میدانید آدم گاهی دلش میخواهد دست خودش را بگیرد
ببرد جلویِ آیـنه سه بار سیلی بزند
و خودش را حواله یِ تخت کند
انقدر گریه کند تا بمیرد
اصلا هم دلش بـرایِ خودش نسوزد !
اصلا مهم نیست از ریخت میوفتد
پایِ چشمش کبود میشود
اصلا گاهی آدم دلش میخواهد بمیـرد
مثلا بی دلیل دست خودش را یک روز در خیـابان ول کند
و بدود میـان ماشین ها !
اصلا همه یِ این حرف ها به کنـار
دلم گاهی دلخوشیِ بی دلیل میـخواهد از این بی دلیل ها که آنقدر
آنقدر
آنقدرررر بخندی که صدایِ قهقهه ات در گوشت تـِ تـِ تـٍ ک ر ر ا ررر شود
ولی خب آخرش که چه ؟
جوری از دماغ مُبارکت که هیچ
از حلقت درمیـاورند
که کُلِ زندگیـت را یکجا در یک نفس بالا میـاوری !
که باز صـِدایِ گریه ات
در
در
در سـَ سـَ ر ر رَ ت
تـِ تـِ ک ر ر ار ر میشود !
#زینب_هاشم_زاده
مثلا من گاهی از خودم متنفر میشم
واقعا باور کنید
اینکه حالم از حماقت هایِ مکررم بهم میخورد
اینکه زُل میزند به چشم هایم و با یک لبخند مضحکـی دروغ میگوید
و من باید لبخند مضحک تر باور میکنم
میدانید آدم گاهی دلش میخواهد دست خودش را بگیرد
ببرد جلویِ آیـنه سه بار سیلی بزند
و خودش را حواله یِ تخت کند
انقدر گریه کند تا بمیرد
اصلا هم دلش بـرایِ خودش نسوزد !
اصلا مهم نیست از ریخت میوفتد
پایِ چشمش کبود میشود
اصلا گاهی آدم دلش میخواهد بمیـرد
مثلا بی دلیل دست خودش را یک روز در خیـابان ول کند
و بدود میـان ماشین ها !
اصلا همه یِ این حرف ها به کنـار
دلم گاهی دلخوشیِ بی دلیل میـخواهد از این بی دلیل ها که آنقدر
آنقدر
آنقدرررر بخندی که صدایِ قهقهه ات در گوشت تـِ تـِ تـٍ ک ر ر ا ررر شود
ولی خب آخرش که چه ؟
جوری از دماغ مُبارکت که هیچ
از حلقت درمیـاورند
که کُلِ زندگیـت را یکجا در یک نفس بالا میـاوری !
که باز صـِدایِ گریه ات
در
در
در سـَ سـَ ر ر رَ ت
تـِ تـِ ک ر ر ار ر میشود !
#زینب_هاشم_زاده
۱.۳k
۲۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.