پارت 14
پارت 14
عشق در بیمارستان
شهاب) نه مامان جان من اتاق عکاسی دارم بریم اونجا..
شیرین)با تعجب) هااا؟ عع
شیرین و شهاب و مامان شیرین رفتن تو اتاق عکاسی
شیرین و شهاب یکم از هم فاصله گرفته بودن و وقتی عکس گرفتن، عکس خوشکل و جالبی نبود
مامان شیرین) ععع یکم نزدیک هم بشید که عکسه خوشکل بشه
شهاب و شیرین یکم نزدیک هم شدن و با خجالت به همدیگه نگا میکردن...
مامان شیرین) ععع بیشتر نزدیک هم بشید
شهاب، شیرین رو از کمرش به خودش کشید،پشت شیرین شد و کمرش رو با دو دستش گرفت و به هم یکم چسبیدن
شیرین تپش قلبش بالا رفت و تعجب کرد و یکم خوشحال بود و خیلی خجالت کشید
شهاب) یواش تو گوشش گف) ببخشید ولی میبینی که مجبوریم
مامان شیرین) هالا شد از اول اینطوری باید میگرفتیش
شهاب) عع😅
شیرین) عع مامان 😅😅
عکسارو گرفتن و پدر شیرین گفت) یالا ما دیگه با اجازه میریم، زن بیا بریم دیر وقت شده...
مامان شیرین) بله بله ما تموم کردیم الان میاییم
شهاب زود رفت پیش بابای شیرین و گفت) عمو نه ینی پدر شما مراحمین اگه میخایین اینجا بمونید...
پدر شیرین) نه پسرم ما رفع زحمت میکنیم
خیلی ممنون از دعوتت دوماد..
شهاب) چاکریم کاری نکردیم...
همه تو خیابون بودن
که یهو مامان شیرین گفت)....
عشق در بیمارستان
شهاب) نه مامان جان من اتاق عکاسی دارم بریم اونجا..
شیرین)با تعجب) هااا؟ عع
شیرین و شهاب و مامان شیرین رفتن تو اتاق عکاسی
شیرین و شهاب یکم از هم فاصله گرفته بودن و وقتی عکس گرفتن، عکس خوشکل و جالبی نبود
مامان شیرین) ععع یکم نزدیک هم بشید که عکسه خوشکل بشه
شهاب و شیرین یکم نزدیک هم شدن و با خجالت به همدیگه نگا میکردن...
مامان شیرین) ععع بیشتر نزدیک هم بشید
شهاب، شیرین رو از کمرش به خودش کشید،پشت شیرین شد و کمرش رو با دو دستش گرفت و به هم یکم چسبیدن
شیرین تپش قلبش بالا رفت و تعجب کرد و یکم خوشحال بود و خیلی خجالت کشید
شهاب) یواش تو گوشش گف) ببخشید ولی میبینی که مجبوریم
مامان شیرین) هالا شد از اول اینطوری باید میگرفتیش
شهاب) عع😅
شیرین) عع مامان 😅😅
عکسارو گرفتن و پدر شیرین گفت) یالا ما دیگه با اجازه میریم، زن بیا بریم دیر وقت شده...
مامان شیرین) بله بله ما تموم کردیم الان میاییم
شهاب زود رفت پیش بابای شیرین و گفت) عمو نه ینی پدر شما مراحمین اگه میخایین اینجا بمونید...
پدر شیرین) نه پسرم ما رفع زحمت میکنیم
خیلی ممنون از دعوتت دوماد..
شهاب) چاکریم کاری نکردیم...
همه تو خیابون بودن
که یهو مامان شیرین گفت)....
۱.۱k
۱۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.