ارباب مرگبار من پارت

ارباب مرگبار من: پارت ۶
_تو با من مگه چیکار داری؟
+چرا اون لباسو میخوای بپوشی(عکسشو گذاشتم اونی که جونگکوک پرسید رو)
_چون دوست دارممممم
_جونگکوک رفت به طرف اون لباسی که انتخاب کرده بودم
+بیب این دامنش خیلی کوتاهه
_ولی من میخوامش
+فقط حق داری موقعی که با منی بپوشیش
_اصلا مگه تو کی ای که دستور بدی
+ددیتم(با حالت جدی و یکم عصبی)
+دیشبو که یادت نرفته هومم؟
_خیلی خب باشه ایششش
+هااا؟
_هیچی..میشه بری بیرون من یه لباس مناسب به گفته شما بپوشم
+نشنیدم چی گفتی؟
_گفتم برو بیرون میخوام لباسمو بپوشم
از زبان ات
به طرف من قدم برداشت و کمرمو سفت گرفت و
+بیب من همه چیو دیدم چرا برم بیرون
_خب....میتر..سم دوباره تحریک بشی
+(خنده ریزی زد)
_اومد نزدیک که ببوستم که گوشیم زنگ خورد
_ددی میشه جواب بدم؟
+آره حتما
_رفتم به طرف بالکن اتاقه جونگکوک و گوشیو جواب دادم(علامت دکتر٪)
_الو
٪الو
_سلام خانم دکتر شمایین؟
٪آره ا،ت مامانت...
_مامانم چیییی؟؟؟
٪یه آقایی اومد و پول عمل رو پرداخت کرد فقط کافیه تو الان بیای و برای انجام عمل رضایت بدی
_خیلییییی خوشحال شده شدمممممممم
٪میدونم عزیزم نیم ساعت دیگه اینجا باش
_باشه باشه حتما فقط...
٪فقط چی؟
_کسی که هزینه رو پرداخت اسمش چی بود
٪اسمش آقای جئون بود
_باشه فهمیدم مرسی بای
٪بای
از زبان ات
برگشتم دیدم کوک تو اتاق نیست سریع لباسمو پوشیدم(همون بالا تنه ای که عکسشو گذاشتم بدون دامن مشکی با شلوار بَگ آبی)
از پله ها سریع رفتم پایین که پام لیز خورد و افتادم زمین
_کی اینجا آب ریخته بود(با حالت گریهه)
از زبان جونگکوک
داشتم با بادیگارد تلفنی حرف میزدم که صدای جیغ ات اومد سریع به سمتش دویدم که دیدم پخش زمین افتاده و داره مث بچه ۳ ساله گریه میکنه
+چیشده کوچولوم
_زمین خوردم(با حالت لوس و گریه)
+جلوی خندمو نتونستم بگیرم و خندیدم
_چرا میخندییییی؟؟؟
+بعد به من میگی چرا بهت میگم کوچولو
_چرا
+هیچی ولش
+بغلش کردم و گذاشتمش روی صندلی
_ددی میخام رو پای تو بشینم صبحونه بخورم
+فک کردم بدت میاد
_نه اصلا
+باشه بیب با کمال میل
_آخ جووون(خاکه عالم چرا انقدر من منحرفم)
_داشتیم صبحونه میخوردیم که لبام و کوبوندم رو لبای کوک ، کوک با تعجب نگاه کرد گفتم
_مرسی برای اینکه هزینه درمان مامانمو پرداخت کردی چجوری برات جبران کنم؟
+کاری نداشت بیب خوشحالی تو برام از همه چی مهمتره جبران نمی‌خواد
_راستی میشه اول برم پیش مامانم تو بیمارستان و بعد بیام شرکت
+خودم میرسونمت
_دوباره یه بوس عمیق روی لباش کاشتم
از زبان ات
صبحونه تموم شد و باهم رفتیم سوار ماشین جونگکوک شدیم، کوک تو ماشین گفت
+بیا رو پام بشین
_نه نمیخام راحتم
+اما من راحت نیستم
_بزور منو کشید رو پاهاش
_زشته کوک جلو راننده
+غلط بکنه کاری داشته باشه
از زبان جونگکوک
ات هی داشت تکون میخورد و چون ع/ضو/ش دقیقا رو ع/ضو/م بود داشتم تحریک می‌شدم که کمرشو محکم به شکمم چسبوندمو گفتم
+بیب انقد تکون نخور داری تحریکش میکنی
_کیو؟
+اشاره به پایینم انداختم
_واییی خیلی خب باشه فهمیدم
_مثه چی از خجالت دوباره آب شدم(خوبه یه چیز دیگه نشدی 🤣🤣)
+آفلین کوچولوم
_اینکه میگی کوچولو خیلی رومخه ولی خب خیلی وقته باهاش کنار اومدم
پرش زمانی به موقعی که وارد بیمارستان شدن
از زبان ات
به سمت بخش رفتم و کوک هم پشت سرم داشت میومد(علامت پرستار*)
_سلام خانم پرستار خانم دکتر هستن؟
*بله
_میخام باهاشون صحبت کنم
*اوناهاش دارن میان
_برگشتم و رفتم پیش دکتر
_سلامممم
٪سلام ات
٪رو به جونگکوک
٪سلام آقای جئون
+سلام(با حالت جدی)
٪خب ات بیا بریم اتاق مامانت
_آره آره بریم
_وارد اتاق شدیمو دکتر رفت(علامت مامان ات^)
^سلام دخترمممم
_سلاممم مامان
^این آقا کیه
_ایشون...
+سلام مامان جون من دوست پسر ات هستم
^خیلی خوشبختمم(با لبخند فراواننن)
+منم خوشبختم
^لطفا خیلی مراقب دخترم باشین
+حتمااا به ازدواج باهاشم فک کردم
_یه لگد به پای کوک زدم و چپ چپ بهش نگاه کردم...
^(تعجب) راستی...
...ادامه دارد..
خدایییییی این پارت خیلی طولانی شد لطفااااااااااااااااااااااااا حمایت کنید بعدی رو هم بزارم😅🥰
شرط:۲۰ لایک ۵ کامنت
دیدگاه ها (۱۹)

قربونشونننن برمممم منننننننن

قربون شوهرم که تولدش نزدیکهههههههههه😘😘😘😘😘🙃🫠🫠🫠🫠

«اون پادشاه مافیاست،و ا,ت تنها ضعفش…فیک بعدی:عاشق پادشاه ماف...

ارباب مرگبار من پارت ۵(این قسمت چون اسمات داشت اونایی که می‌...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

برمیگردمپارت : 63_ میگم میتونم از سوال بپرسم_ اره میتونی ولی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط