راز تنفر پارت یک
پارت یک:
#یونسو
من:اوماااااااا من برگشتم خوش برگشتم
مامان:بیا بیا و نشین و برو رامیون بخر و
من:اومااااااا یااااا
مامان:برو دختر خر امروز میخوای هیچی نخوری
من:چرا چرا ببخشید😂
داشتم از سوپر مارکت برمیگشتم که دود از خونه مون بلند میشد.سریع رفتم سمت خونه ک..که خونه مون اتیش گرفته بود وای خدایااااااا
من:یاااااا مامان مامان بابااااااااا یکی کمک کنه چرا اینجوری نگاه میکنید کمک کنید مامانی کجایی
بدوت توجه رفتم جلو که یکی جلوم رو گرفت هی هلش میدادم و نمیزاشت برم
اون روز بود که فهمیدم زندگی واقعی چیه وقتی فهمیدم این زندگی یعنی چی وقتی تنفرم از کسایی که پدر و مادرم رو کشتن بیشتر و بیشتر تشنه انتقام گرفتن شدم هیچ وقت نمیبخشم شون باید بفهمن چیکار کردن و چجوری زندگیم رو تباه کردن زندگیشون رو تباه میکنم مطمئن باش که زندگیتون رو نابود میکنم من پارک یونسو 18 ساله انتقامتون رو میگیرم
....
(پایان فلش بک)
#زمان_حال
#از_زبان_نویسنده
یونسو دختری سرد و خشک که از 5 سال پیش به این ادم تبدیل شده بود الان یکی از بزرگ ترین شرکت های کشور کره رو اداره میکرد درحالی که روی پشت بوم شرکت ایستاده بود و به بیرون چشم دوخته بود و به این فکر میکرد که الان داره به لحظه انتقام نزدیک تر میشه و میتونه انتقامش رو بگیره و این هر لحظه مشتاق ترش میکرد اون الان پارک یونسو بود که روی پشت بوم شرکتش ایستاده بود و به بیرون چشم دوخته بود
#از_زبان_یونسو
من:خب اقایون میتونید برید جلسه تموم شد مدلینگ هارو بیار خانوم کیم تا ببینم کدومشون برای اجرای امروز به درد میخورن
خانوم کیم:بله ریس الان صداشون میزنم
داشتی برگه های روبروت رو امضا میکردی که مدلینگ ها اومدن تو و شروع کردی به برازنده کردن شون واقعا هیچ کدوم مد نظرت نبودن پس باید خودت دست به کار میشدی و یه کاری میکردی
من:خب خانوم ها خسته نباشید میتونید برید خونه هاتون
خانوم کیم:ولی خانوم پس بدون مدلینگ چیکار کنیم؟
من:خودم میرم
خانوم کیم که چشماش از حدقه بیرون زده بود با تعجب بهم گفت
کیم:ولی خانوم
من:همین که گفتم لباس هام رو اماده کنید که بپوشم......
#ادامه_دارد
@bts-kook.
#یونسو
من:اوماااااااا من برگشتم خوش برگشتم
مامان:بیا بیا و نشین و برو رامیون بخر و
من:اومااااااا یااااا
مامان:برو دختر خر امروز میخوای هیچی نخوری
من:چرا چرا ببخشید😂
داشتم از سوپر مارکت برمیگشتم که دود از خونه مون بلند میشد.سریع رفتم سمت خونه ک..که خونه مون اتیش گرفته بود وای خدایااااااا
من:یاااااا مامان مامان بابااااااااا یکی کمک کنه چرا اینجوری نگاه میکنید کمک کنید مامانی کجایی
بدوت توجه رفتم جلو که یکی جلوم رو گرفت هی هلش میدادم و نمیزاشت برم
اون روز بود که فهمیدم زندگی واقعی چیه وقتی فهمیدم این زندگی یعنی چی وقتی تنفرم از کسایی که پدر و مادرم رو کشتن بیشتر و بیشتر تشنه انتقام گرفتن شدم هیچ وقت نمیبخشم شون باید بفهمن چیکار کردن و چجوری زندگیم رو تباه کردن زندگیشون رو تباه میکنم مطمئن باش که زندگیتون رو نابود میکنم من پارک یونسو 18 ساله انتقامتون رو میگیرم
....
(پایان فلش بک)
#زمان_حال
#از_زبان_نویسنده
یونسو دختری سرد و خشک که از 5 سال پیش به این ادم تبدیل شده بود الان یکی از بزرگ ترین شرکت های کشور کره رو اداره میکرد درحالی که روی پشت بوم شرکت ایستاده بود و به بیرون چشم دوخته بود و به این فکر میکرد که الان داره به لحظه انتقام نزدیک تر میشه و میتونه انتقامش رو بگیره و این هر لحظه مشتاق ترش میکرد اون الان پارک یونسو بود که روی پشت بوم شرکتش ایستاده بود و به بیرون چشم دوخته بود
#از_زبان_یونسو
من:خب اقایون میتونید برید جلسه تموم شد مدلینگ هارو بیار خانوم کیم تا ببینم کدومشون برای اجرای امروز به درد میخورن
خانوم کیم:بله ریس الان صداشون میزنم
داشتی برگه های روبروت رو امضا میکردی که مدلینگ ها اومدن تو و شروع کردی به برازنده کردن شون واقعا هیچ کدوم مد نظرت نبودن پس باید خودت دست به کار میشدی و یه کاری میکردی
من:خب خانوم ها خسته نباشید میتونید برید خونه هاتون
خانوم کیم:ولی خانوم پس بدون مدلینگ چیکار کنیم؟
من:خودم میرم
خانوم کیم که چشماش از حدقه بیرون زده بود با تعجب بهم گفت
کیم:ولی خانوم
من:همین که گفتم لباس هام رو اماده کنید که بپوشم......
#ادامه_دارد
@bts-kook.
۸.۶k
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.