اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدز
اسم رمان:وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدزدتت و مجبوری عروسش باشی........
پارت:14
جنی: و.... ولی من نمیتونم بلند شم
وای اینو چیکار کنم
جیمین: خدمتکار میاد و کمکت میکنه
رفتم پایین بچه هارو دیدم
جیمین:سلام صبح بخیر
جونگ کوک: صبح توم بخیر جنی
جیمین:الان با خدمتکار میاد
یونگی: چرا خدمتکار
جیمین: دیشب حالش بد شد امروز دلش درد میکرد
تهیونگ:یعنی درد پریود انقدر زیاده
جیمین: تهیونگ یجوری میگی درد پریود انقدر زیاده انگار من دخترم
یونگی: جیمین خواهرم اخر هفته میاد امریکا میتونه اینجا بمونه
جیمین: خواهر داری
یونگی: اره
جونگ کوک: پس چرا به ما نگفتی
یونگی: خوشم نیومد بگم
جیمین:بسه خب هیونگ مشکلی نداره خواهرت میتونه بیاد حالا بیاید صبحانه بخوریم
(جنی ویو)
جیمین که رفت یه خدمتکار اومد
لیلی: سلام خانم ارباب بزرگ گفتن بیام کمکتون کنم
جنی:اره ممنون میشه کمکم کنی بلند شم
لیلی: چشم
وقتی بلند شدم
لیلی: کجا میرید خانم
جنی: حموم
بردم حموم وان رو پر کرد یه کوکتل انداخت داخل وان و چند تا گل برگ ریخت داخل وان
جنی: ممنون خودم بقیش رو انجام میدم
لیلی: چشم من بیرون منتظرم
جنی: باشه ممنون
خدمتکار رفت منم لباسام رو با بدبختی در اوردم داخل وان نشستم
کارم که تموم شد حوله رو پوشیدم اروم اروم رفتم سمت در اروم بازش کردم
لیلی: خانم میگفتید میومدم کمک
جنی: گفتم شاید جیمین صدات کرده میشه منو ببری سمت کمد
لیلی: چشم
از کمد جیمین یه هودی ابی اسمونی پیدا کردم
جنی: ممنون میتونی بری
لیلی:ولی
جنی: من دیگه کمک نمیخوام خودم میتونم راه برم
لیلی :چشم بیرون اتاق منتظر تون هستم
جنی: نه برو به کارت برس
وقتی خدمتکار رفت اروم رفتم سمت میز ارایش خودم موهام رو شونه زدم و سشوار کشیدم موهام رو دم اسبی بستم و چند تا گیره ابی اسمونی بستم
هودی رو با یه شلوارک پوشیدم اروم اروم رفتم پایین
#he_so
پارت:14
جنی: و.... ولی من نمیتونم بلند شم
وای اینو چیکار کنم
جیمین: خدمتکار میاد و کمکت میکنه
رفتم پایین بچه هارو دیدم
جیمین:سلام صبح بخیر
جونگ کوک: صبح توم بخیر جنی
جیمین:الان با خدمتکار میاد
یونگی: چرا خدمتکار
جیمین: دیشب حالش بد شد امروز دلش درد میکرد
تهیونگ:یعنی درد پریود انقدر زیاده
جیمین: تهیونگ یجوری میگی درد پریود انقدر زیاده انگار من دخترم
یونگی: جیمین خواهرم اخر هفته میاد امریکا میتونه اینجا بمونه
جیمین: خواهر داری
یونگی: اره
جونگ کوک: پس چرا به ما نگفتی
یونگی: خوشم نیومد بگم
جیمین:بسه خب هیونگ مشکلی نداره خواهرت میتونه بیاد حالا بیاید صبحانه بخوریم
(جنی ویو)
جیمین که رفت یه خدمتکار اومد
لیلی: سلام خانم ارباب بزرگ گفتن بیام کمکتون کنم
جنی:اره ممنون میشه کمکم کنی بلند شم
لیلی: چشم
وقتی بلند شدم
لیلی: کجا میرید خانم
جنی: حموم
بردم حموم وان رو پر کرد یه کوکتل انداخت داخل وان و چند تا گل برگ ریخت داخل وان
جنی: ممنون خودم بقیش رو انجام میدم
لیلی: چشم من بیرون منتظرم
جنی: باشه ممنون
خدمتکار رفت منم لباسام رو با بدبختی در اوردم داخل وان نشستم
کارم که تموم شد حوله رو پوشیدم اروم اروم رفتم سمت در اروم بازش کردم
لیلی: خانم میگفتید میومدم کمک
جنی: گفتم شاید جیمین صدات کرده میشه منو ببری سمت کمد
لیلی: چشم
از کمد جیمین یه هودی ابی اسمونی پیدا کردم
جنی: ممنون میتونی بری
لیلی:ولی
جنی: من دیگه کمک نمیخوام خودم میتونم راه برم
لیلی :چشم بیرون اتاق منتظر تون هستم
جنی: نه برو به کارت برس
وقتی خدمتکار رفت اروم رفتم سمت میز ارایش خودم موهام رو شونه زدم و سشوار کشیدم موهام رو دم اسبی بستم و چند تا گیره ابی اسمونی بستم
هودی رو با یه شلوارک پوشیدم اروم اروم رفتم پایین
#he_so
۱۴.۳k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.