چشم روی هم که میگذارم صدای آژیر آمبولانس خوابم را بهم میز

چشم روی هم که میگذارم صدای آژیر آمبولانس خوابم را بهم میزند...
نمیدانم بیخوابی ام بخاطر صداست یا تو...
آدم عاشق که میشود دلنگران است...
مهم نیست کجای دنیا و در چه حالی باشد... دلش نگران است...
نگران دستهایی که سردند...
نگران دلی که تنهاست...
نگران چشمهایی که خیس اند...
نگران قلبی که رو به خاموشی است...
حالا میخواهد توی خانه باشد و مشغول مرور اسفار ملاصدرا
میخواهد توی بیمارستان و وسط آزمایش های رنگارنگ...
یا توی اتاق استراحت دنبال دوساعت خواب برای 5 ساعت تنها دویدن...
من را تو خوب میشناسی...
آدم حداقلی نیستم...
حداقل در عشق نیستم...
من آدم به علاقه کم راضی شدن نیستم...
اینکه این روزها به حق نگرانِ تو شدن_ تنها نگرانت شدن_ راضی شده ام اصلا تراضی به حداقل نیست...
که دلنگرانی های عاشقانه اگر نگوییم نهایت، اما میشود مدعی بود حداکثر عشق است...
و چه کسی میتواند مدعی شود جمله:
مراقب خودت باش...
کجایی؟
حالت خوب است؟
اوضاع رو به راه است؟
کمتر از
دوستت دارم
دورت بگردم
عاشقت هستم
عزیزم
عاشقانه است؟
هیچکس...
به خدا هیچکس...
ولش کن این حرفهای صدمن یک غاز را که در دکان هیچ عطاری، عطر و بو ندارد...
با من از خودت بگو...
پیش از اینکه باز آژیر سرکش آمبولانس خلوتمان را بهم بزند...
راستی عزیز دل! حالت خوب است؟
#شیفت_نوشت
#الهام_جعفری
#ممنوعه
دیدگاه ها (۵)

یه جایی محمدعلی بهمنی عزیز نوشت و مرحوم ناصر عبدالهی خوند:چه...

سلام آقا...آقا حالتان خوب است؟شما که آقایید و همیشه حالتان خ...

آسمانی تو ! در آن گستره خورشیدی کنمن همین قدر که گرم است زمی...

.سپاسگزار دست‌های سحرخیزم باشبه‌خاطرِ تمام صبح‌هایی که در شل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط