پارت 4 رویای شیرین زندگی تلخ
پارت 4 رویای شیرین زندگی تلخ
(داستان ازدید مونیکا)
همون لحظه یه دختر جون اومد فکر کنم این یکی هم صدای دعوا رو شنیده هم بوی غذارو (مونیکا جان چه گیری دادی به بوی غذای سوخته 😂)
*مامان چه خبره؟
¥هیچی عزیزم یه دست و پا چلفتی غذارو سوزنده
$اولاً که دست و پا چلفتی نیست دومن غذا سوزوندن یه اتفاقه که برای هر کسی می افته
¥زبون دراز شدی پسره ی پر رو (من از طرف ایشون از تمام آرمی ها و شوگا لاورا عذر می خوام این گشنشه داره چرت و پرت می گه شما به بزرگی خودتون ببخشید)
$آره پر رو شدم مشکلیه؟
¥پسره ی زبون دراز
*آره مامان دعواش کن
(مونیکا توی ذهنش)
مهر مادری و خواهری میباره به به😐
¥هوی تو دختره ی بی عرضه فکر کردی بی خیالت شدم ها؟ نه نشدم ولی این دفعه بخاطر این پر رو ولت میکنم
~ایشون (منظورش شوگاست) پر رو نیستن و من غذاروسوزندم پس پای عواقبش هم وای میایستم (باجدیت)
¥نه مثل اینکه پرروی اصلی تویی
(ازدید راوی :مونیکا برای اینکه توی دردسر بیافته هی جواب مامان شوگا رو می داد)
~آره پر روی اصلی منم
¥دارم برات😡(باجدیت و عصبانیت)
(از دید راوی : مامان شوگا دست مونیکا رو گرفت کشید و برد)
(داستان ازدید مونیکا)
دستم همین جوریش هم درد می کرد چه برسه به اینکه یه نفر بکشتشبعد از چند دقیقه رسیدیم به یه اتاقی در قفل بود در رو باز کرد و منو پرت کرد اون تو نتونستم تعادلم رو حفظ کنم بخاطر همین پخش زمین شدم بدنم مخصوصاً دستم خیلی درد میکرد توی این اتفاق خیلی تاریک و سرد بود منم حالم خیلی بد بود ولی از طرفی هم خوشحال بودم که شوگا به جای من نیافته توی این اتاق
(پرش زمانی)
(داستان ازدید مونیکا)
با صدای جیر جیر در چشمام رو باز کردم و........
بنظرتون کی در رو باز کرده؟
لایک وکامنت فراموش نشه لطفاً
(داستان ازدید مونیکا)
همون لحظه یه دختر جون اومد فکر کنم این یکی هم صدای دعوا رو شنیده هم بوی غذارو (مونیکا جان چه گیری دادی به بوی غذای سوخته 😂)
*مامان چه خبره؟
¥هیچی عزیزم یه دست و پا چلفتی غذارو سوزنده
$اولاً که دست و پا چلفتی نیست دومن غذا سوزوندن یه اتفاقه که برای هر کسی می افته
¥زبون دراز شدی پسره ی پر رو (من از طرف ایشون از تمام آرمی ها و شوگا لاورا عذر می خوام این گشنشه داره چرت و پرت می گه شما به بزرگی خودتون ببخشید)
$آره پر رو شدم مشکلیه؟
¥پسره ی زبون دراز
*آره مامان دعواش کن
(مونیکا توی ذهنش)
مهر مادری و خواهری میباره به به😐
¥هوی تو دختره ی بی عرضه فکر کردی بی خیالت شدم ها؟ نه نشدم ولی این دفعه بخاطر این پر رو ولت میکنم
~ایشون (منظورش شوگاست) پر رو نیستن و من غذاروسوزندم پس پای عواقبش هم وای میایستم (باجدیت)
¥نه مثل اینکه پرروی اصلی تویی
(ازدید راوی :مونیکا برای اینکه توی دردسر بیافته هی جواب مامان شوگا رو می داد)
~آره پر روی اصلی منم
¥دارم برات😡(باجدیت و عصبانیت)
(از دید راوی : مامان شوگا دست مونیکا رو گرفت کشید و برد)
(داستان ازدید مونیکا)
دستم همین جوریش هم درد می کرد چه برسه به اینکه یه نفر بکشتشبعد از چند دقیقه رسیدیم به یه اتاقی در قفل بود در رو باز کرد و منو پرت کرد اون تو نتونستم تعادلم رو حفظ کنم بخاطر همین پخش زمین شدم بدنم مخصوصاً دستم خیلی درد میکرد توی این اتفاق خیلی تاریک و سرد بود منم حالم خیلی بد بود ولی از طرفی هم خوشحال بودم که شوگا به جای من نیافته توی این اتاق
(پرش زمانی)
(داستان ازدید مونیکا)
با صدای جیر جیر در چشمام رو باز کردم و........
بنظرتون کی در رو باز کرده؟
لایک وکامنت فراموش نشه لطفاً
۶.۰k
۲۳ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.