داستان من تو part 1
_آجوماااااااااا..... لباسممممممم..... لباسممممممم. نیسسستتتتت!!!!!
+اومدم خانم!
دوثانیه بعد... بله خانم؟!
_لباسم... لباسم نیست!
آجوما یه نفس عمیق میکشه... چراخانم؟
_نمیدونم... *بغض سگی...
+قربونت برم حالا چرا گریه میکنی؟ پیدا نشه ... یه چیز قشنگ تر پیدا میکنیم...* دستشو میزاره پشت کمر بورام... بیا بریم اتاق لباست...
که در همین حین جیهوپ مو خیس وارد میشود... بورام... جیغت تو کل عمارت پیچیده... که در همین حین بورام از خنده نقش زمین میشه.... وای وای جیهوپپپپپپ....
جیهوپ که یکم از کار بورام تعجب کرد... موهای خیسی که جلوی دیدش رو گرفته بودند داد کنار... ودید داره با در اتاق بورام حرف میزنه نه خود بورام...
جیهوپ به آجومایی که خودشو به سختی کنترل کرده که نخنده. نگاهی میکنه... *سرفه ی ریزی میکنه*بعد خیلی آروم وارد دوقدمی اتاق میشه..... اهم اهم .. مشکلی پیش اومده که اینقدر جیغ جیغ میکنی؟...
بورام رنگ پریده از روی زمین بلند میشه... چشم هاشو میبنده.. یه نفس عمیق میکشه.. بعد باز میکنه... جیهوپی که از خجالت گونه هاش سرخ شده رو میبینه... بله جیهوپ خان... لباس عزیز در دونه ام گمشده...
جیهوپ:چرا گمشده؟
بورام:شاید دلش خواسته... من از کجا بدونم.. داره دیرم میشه.. توهم که .. هه.. بله... فقط یه ساعت آماده شدن تو طول میکشه...
جیهوپ نفسی عمیق سرمیده...
+اومدم خانم!
دوثانیه بعد... بله خانم؟!
_لباسم... لباسم نیست!
آجوما یه نفس عمیق میکشه... چراخانم؟
_نمیدونم... *بغض سگی...
+قربونت برم حالا چرا گریه میکنی؟ پیدا نشه ... یه چیز قشنگ تر پیدا میکنیم...* دستشو میزاره پشت کمر بورام... بیا بریم اتاق لباست...
که در همین حین جیهوپ مو خیس وارد میشود... بورام... جیغت تو کل عمارت پیچیده... که در همین حین بورام از خنده نقش زمین میشه.... وای وای جیهوپپپپپپ....
جیهوپ که یکم از کار بورام تعجب کرد... موهای خیسی که جلوی دیدش رو گرفته بودند داد کنار... ودید داره با در اتاق بورام حرف میزنه نه خود بورام...
جیهوپ به آجومایی که خودشو به سختی کنترل کرده که نخنده. نگاهی میکنه... *سرفه ی ریزی میکنه*بعد خیلی آروم وارد دوقدمی اتاق میشه..... اهم اهم .. مشکلی پیش اومده که اینقدر جیغ جیغ میکنی؟...
بورام رنگ پریده از روی زمین بلند میشه... چشم هاشو میبنده.. یه نفس عمیق میکشه.. بعد باز میکنه... جیهوپی که از خجالت گونه هاش سرخ شده رو میبینه... بله جیهوپ خان... لباس عزیز در دونه ام گمشده...
جیهوپ:چرا گمشده؟
بورام:شاید دلش خواسته... من از کجا بدونم.. داره دیرم میشه.. توهم که .. هه.. بله... فقط یه ساعت آماده شدن تو طول میکشه...
جیهوپ نفسی عمیق سرمیده...
- ۳.۸k
- ۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط