داستان من و تو part 2

آجوما فکر کرد بهتره مکانو ترک کنه.... من برم براتون صبحونه آماده کنم... و وقتی رفت جلوی در... خیلی آروم گفت:موفق باشید آقا!
و جیهوپ رفت کنار...
وارد اتاق شد... خب خب... حالا اون لباسو بعدا پیدا میکنیم... *به سمت اتاق لباس رفتن*یه کت شلوار دخترونه  مشکی در میاره*... این خوبه... و لباسو جلوی چشمای متعجب بورام قرار میده...
بورام:من همچین چیزی تو کمدم داشتم(اسلاید2)... لباسو میگره... نگاهش میکنه... ممنون جیهوپ خان... برو بیرون دیگههههه.. بدو آماده شو بدوووو....
جیهوپ:همه خواهر دارن ماهم خواهر داریم:/
بورام:*پرت کردن متکا*لباسو پیدا کردی دیگه... بروووو
جیهوپ:در اتاقو بست...
هممممم....اصلا احل میکاپ نیستم.. ولی خب یکم ریمل یک روژ لب کم رنگ زدم... موهای عزیزمم شونه ای کشیدم... طرح هارو برداشتم.. رفتم پایین... پدر بزرگ بالای میز نشسته بود... یه نگاهی بهم کرد... گفت:
________________________________________
خوب شده؟
شرط 10 لایک
10 تا فالوور
دیدگاه ها (۶)

داستان منو تو

داستان من و تو

داستان من تو part 1

خب به نام خدا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط