پارت ۷
پارت ۷
«ویو مهدیه»
فکر کنم شادلین کوک را نبخشیده یا خداااآاا حالا نقشش چیه بگذار برم پیشش بپرسم وای آخه عصبی ولش می رم
تق تق ( رفت در زد)
÷ ها
= هویج جان یک لحظه بیام
÷ بیا
= میشه نقشه را بگی من نمی دونم
÷ آها راست میگیااااااا....یادم رفت اصلا🤦🏻♀️
= خب اشکال ندارد بگو
÷ ببین ما قراره امروز حسابی روی مخ آنها بریم و محل ندادن بهشان حالا ما فردا شب قراره بریم بار لباس هم توی کمد هست تازه گرفتم...خب بعد میریم قطعا اسرار می کنند که آنها هم بیان بعد که رفتیم بار من با دو تا از دوست هایی که پسر هستند توی مدرسه گفتم بیان و باهامون برقصن من همه ی جریان و بهشان گفتم آنها هم مشکلی ندارن الان اوکی؟!
= واووووو...عجبااا عالیییییی محشر آفرین بریم حرص در بیاریم😏
÷ یسسسس...حالا هم برو بخواب فردا کلی کار داریم
=باش
«توی کافه»
(ویو شادلین)
امروز دوتا از پسر های مدرسمان را بعد از مدرسه صدا زدم بیان کافه
علامت پسرا # بچه ها چون دو تا هستن اینطوری میگم #۱ و #۲ یعنی پسر یک و پسر دوم😅
÷ وای چرا نمیاننننن
#۱ سلام
#۲ سلام
÷ خب خب سلام چه عجب بشینید اینجا
#۲۱ خب میشنویم
÷ ببینید قضیه از این قراره که وقتی دوتا دخترا آمدن مدرسه یکیشون کوک را بوسید خب راستش من از کوک خوشم میاد ولی اونو نمی دونم حالا هم میخوام بفهمم و اینکه تلافی کنم
#۱خب مگه کوک هم بوسیدتش؟🧐
÷ خب آره بخاطر همین میخوام مطمئن بشم😩
#۲۱ خب حالا ما باید چیکار کنیم🤨
÷ ما فردا شب قراره بریم بار بعدش اونا هم میان من آنجا را اوکی می کنم که اونا هم بیان و بعدش که ما میایم شما هی می چسبید به ما و بعد با ما می رقصید و اینا دیگه اونا هم حرصی میشن ولی نمیگذارم اتفاقی برای شما بی افته😌چطوره؟🤨
#۲۱واو محشر عالیییی
و بعد دوتا پسر یک چشمک به همدیگر زدند و رفتند
«فردا صبح»
ویو مهدیه
صبح بلند شدم رفتم دستشویی و کارای لازم و کردم و رفتم شادلین و بیدار کردم و آماده شدم برای مدرسه و صبحانه خوردم و رفتیم پیاده به مدرسه( دیگه همشان همین کار را کردن به جز کوک و شوگا توی خانه ی خودشان هستند)
رسیدیم شادلین اصلا توجه نمی کرد به کوک منم همین کار را کردم و بعد از مدرسه داشتن میامدن سمت ما که شادلین تند تند وسایلمان را جمع کرد و هم کیف من و هم کیف خودش را کول کرد و بدو رفت منم پشتش رفتم دیگع رفتیم خانه که ۹ شب شد به شادلین گفتم کی می ریم که گفت دو ساعت دیگه 😌
گفتم وااای حوصلم سر رفته😩ولی شادلین من حس خوبی ندارم این اتفاق بی افته و بعدش قراره اتفاق بدی بی افته 😶😕😕
÷ نترس بابا
= هییی باشه😕
شب ساعت ۱۱
«ویو شادلین»
شب شده راستش لباس هایی که خریدم خیلی بازه اما همینش خوبه که حرص کوک در بیاد هاهاها ( با صدای بلند)
÷ واوا خودم فکر نمی کردم بتونم آنقدر بدجنس باشم واوو😅😶😶
مهدیهههههههههه بیا اینجا ببیننممممم
= یا خداااآاا....آمدم الان میام
÷ بیا این و بپوش
= این چیهههههههه😳😳😳
÷ لباس
= شادلین این خیلی بازههههه
÷ بپوش بدو کاری نمی کنن با ما که فقط می رقصند و اینا
= وای باشه😩
لباس ها را پوشیدیم آمدیم بیرون که کوک و شوگا را دیدم با تعجب بهمون زل زدن
÷ ببخشید چیزی شده آقای جون..گ.کوک😌😌( یکی زد به مهدیه که)
= و همینطور شما آقای شو..گ..ا😌
+& شما کجا دارید میرید با این لباس ها🤨😠
÷= بار
+& خب پس وایسید ما هم بیایم ولی فکر نمی کنید لباساتون ب..د...با..شه😕
÷= نخیرم خیلی هم مناسبه
+&😩😳
ویو کوک
من و شوگا داشتیم با هم بازی می کردیم حوصلمان سر رفت رفتیم بیرون که هویج را توی آن لباس دیدم عصبی شدم بهشان گفتیم کجا میرید گفتن بار منم گفتم قطعا یک گند کاری می کنند و ما هم میریم
ویو شوگا
راستش داشتیم بازی می کردیم و رفتیم بیرون دیدم کاموای پفکی توی آن لباس هاست که عصبی شدیم و پرسیدیم کجا می رن گفتن بار قطعا باید ما هم می رفتیم و رفتیم که یک ذره نشسته بودیم که دیدم،😳
خب پارت بعد. برای فردا😅😅
می دونم کرم دارم😏😂
«ویو مهدیه»
فکر کنم شادلین کوک را نبخشیده یا خداااآاا حالا نقشش چیه بگذار برم پیشش بپرسم وای آخه عصبی ولش می رم
تق تق ( رفت در زد)
÷ ها
= هویج جان یک لحظه بیام
÷ بیا
= میشه نقشه را بگی من نمی دونم
÷ آها راست میگیااااااا....یادم رفت اصلا🤦🏻♀️
= خب اشکال ندارد بگو
÷ ببین ما قراره امروز حسابی روی مخ آنها بریم و محل ندادن بهشان حالا ما فردا شب قراره بریم بار لباس هم توی کمد هست تازه گرفتم...خب بعد میریم قطعا اسرار می کنند که آنها هم بیان بعد که رفتیم بار من با دو تا از دوست هایی که پسر هستند توی مدرسه گفتم بیان و باهامون برقصن من همه ی جریان و بهشان گفتم آنها هم مشکلی ندارن الان اوکی؟!
= واووووو...عجبااا عالیییییی محشر آفرین بریم حرص در بیاریم😏
÷ یسسسس...حالا هم برو بخواب فردا کلی کار داریم
=باش
«توی کافه»
(ویو شادلین)
امروز دوتا از پسر های مدرسمان را بعد از مدرسه صدا زدم بیان کافه
علامت پسرا # بچه ها چون دو تا هستن اینطوری میگم #۱ و #۲ یعنی پسر یک و پسر دوم😅
÷ وای چرا نمیاننننن
#۱ سلام
#۲ سلام
÷ خب خب سلام چه عجب بشینید اینجا
#۲۱ خب میشنویم
÷ ببینید قضیه از این قراره که وقتی دوتا دخترا آمدن مدرسه یکیشون کوک را بوسید خب راستش من از کوک خوشم میاد ولی اونو نمی دونم حالا هم میخوام بفهمم و اینکه تلافی کنم
#۱خب مگه کوک هم بوسیدتش؟🧐
÷ خب آره بخاطر همین میخوام مطمئن بشم😩
#۲۱ خب حالا ما باید چیکار کنیم🤨
÷ ما فردا شب قراره بریم بار بعدش اونا هم میان من آنجا را اوکی می کنم که اونا هم بیان و بعدش که ما میایم شما هی می چسبید به ما و بعد با ما می رقصید و اینا دیگه اونا هم حرصی میشن ولی نمیگذارم اتفاقی برای شما بی افته😌چطوره؟🤨
#۲۱واو محشر عالیییی
و بعد دوتا پسر یک چشمک به همدیگر زدند و رفتند
«فردا صبح»
ویو مهدیه
صبح بلند شدم رفتم دستشویی و کارای لازم و کردم و رفتم شادلین و بیدار کردم و آماده شدم برای مدرسه و صبحانه خوردم و رفتیم پیاده به مدرسه( دیگه همشان همین کار را کردن به جز کوک و شوگا توی خانه ی خودشان هستند)
رسیدیم شادلین اصلا توجه نمی کرد به کوک منم همین کار را کردم و بعد از مدرسه داشتن میامدن سمت ما که شادلین تند تند وسایلمان را جمع کرد و هم کیف من و هم کیف خودش را کول کرد و بدو رفت منم پشتش رفتم دیگع رفتیم خانه که ۹ شب شد به شادلین گفتم کی می ریم که گفت دو ساعت دیگه 😌
گفتم وااای حوصلم سر رفته😩ولی شادلین من حس خوبی ندارم این اتفاق بی افته و بعدش قراره اتفاق بدی بی افته 😶😕😕
÷ نترس بابا
= هییی باشه😕
شب ساعت ۱۱
«ویو شادلین»
شب شده راستش لباس هایی که خریدم خیلی بازه اما همینش خوبه که حرص کوک در بیاد هاهاها ( با صدای بلند)
÷ واوا خودم فکر نمی کردم بتونم آنقدر بدجنس باشم واوو😅😶😶
مهدیهههههههههه بیا اینجا ببیننممممم
= یا خداااآاا....آمدم الان میام
÷ بیا این و بپوش
= این چیهههههههه😳😳😳
÷ لباس
= شادلین این خیلی بازههههه
÷ بپوش بدو کاری نمی کنن با ما که فقط می رقصند و اینا
= وای باشه😩
لباس ها را پوشیدیم آمدیم بیرون که کوک و شوگا را دیدم با تعجب بهمون زل زدن
÷ ببخشید چیزی شده آقای جون..گ.کوک😌😌( یکی زد به مهدیه که)
= و همینطور شما آقای شو..گ..ا😌
+& شما کجا دارید میرید با این لباس ها🤨😠
÷= بار
+& خب پس وایسید ما هم بیایم ولی فکر نمی کنید لباساتون ب..د...با..شه😕
÷= نخیرم خیلی هم مناسبه
+&😩😳
ویو کوک
من و شوگا داشتیم با هم بازی می کردیم حوصلمان سر رفت رفتیم بیرون که هویج را توی آن لباس دیدم عصبی شدم بهشان گفتیم کجا میرید گفتن بار منم گفتم قطعا یک گند کاری می کنند و ما هم میریم
ویو شوگا
راستش داشتیم بازی می کردیم و رفتیم بیرون دیدم کاموای پفکی توی آن لباس هاست که عصبی شدیم و پرسیدیم کجا می رن گفتن بار قطعا باید ما هم می رفتیم و رفتیم که یک ذره نشسته بودیم که دیدم،😳
خب پارت بعد. برای فردا😅😅
می دونم کرم دارم😏😂
۳.۷k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.