پارت ۶
پارت ۶
«ویو شادلین»
رفتم خانه داشتم و سریع رفتم داخل اتاقم و کیفم پرت کردم روی تخت آنقدر گریه کردم که لباسام خیس شده بودن
همینطوری گریه می کردم ولی دیدم مهدیه نیومده سریع لباس پوشیدم رفتم بیرون که تمام همه جا رو گشتم دنبالش تقریبا همه ی منطقه ی سئول با گریه دوباره برگشتم که یهو دیدم مهدیه داره صداش میاد از کوچه بغلی سریع رفتم لباسای مشکی مخصوص کشتی را پوشیدم و رفتم ( بچه ها شادلین کشتی بلد بود)
که رفتم دیدم
«ویو مهدیه»
چشمام و باز کردم سرم گیج می رفت بیشتر دقت کردم روی یه صندلی بسته شده بودم که دور شکمم باند پیچیده بودن که خونی بود پس فهمیدم خیلی خون ازم رفته که یهو سرم و آوردم بالا و دیدم شوگا را دارن کتک می زدن خیلی گریه کردم هی داد میزدم که ولش کنن اما نمی کردن دیم شیشه ی اتاق شکست و
«ویو شوگا»
وقتی چشمام را باز کردم مهدیه را دیدم که دارن می با باند شکمش را می بندن هی داد میزدم دست کثیفت و بهش نزن سولگییی اما یهو آمدن من و روی زمین انداختن کتکم می زدن آنقدر تقلا کردم دیگه جون نداشتم آخرین چیزی که شنیدم صدای شکستن بود
«ویو شادلین »
رفتم از بالای ساختمان که دیدم مهدیه گریه می کنه رفتن شیشه را شکستم و وارد شدم که بادیگاردای کسی که اینکار و کرده بود دارن میان سمتم با یه حرکت همشونو از پنجره پرت کردم بیرون که دیدم یه زن داره میاد مهدیه را باز کردم بهش گفتم بره اما نمی رفت گفتم من شوگا را میارم اما قبول نکرد دیگه خودم آنقدر کم غم نداشتم که اینم بازی کنه با زندگیم گفتم بره و نرفت نشست عصبی شدم که دیدم زن آمد جلوم علامت زن ∆
∆ ها یعنی از صدام تشخیص نمیدی😏
÷ چ...چ...ی..ی. تو اینجا چیکار میکنی
(بچه ها یه توضیح کوچولو بدم که مهدیه قبلا یک دوست پسر داشته که به مهدیه خیانت کرده بهت مهدیه سه ماه فهمیده آن زنه همونی که قبلاً دوست پسرش باهاش خیانت کرده یعنی صاحب خانه ی مهدیه )
∆ شما هیونجین را ازم گرفتین حالا هم باید تلافی کنم
÷ چی میگی تو آن پسره ی هرزه حتی ارزش نداره چه برسه بخوایم ازت بگیریمش هااااااااا( با داد)😡😡
∆ تو فکر کردی کی هستی که داد میزنی 😡
÷ دوست کسی هستم که صاحب خانه اش قاتل یک دزد کثیف
∆ خودت هستی اصلا درد را مزه کردی یا بهت نشون بدم😡😡
÷ آره...کردم...خیلی هم زیاد مزه نکردم به جز مزه تجربش کردم تو هیچی از زندگی من نمی دونی پس حرف نزننننننننن😡😡😡
∆ دختره ی.... ( آمد حرفش بزنه که یه تیر توی قلبش خورد من مانده بودم)
توی شک بودم که دیدم جونگکوک دستش تفنگ 😶😑
÷هی هی بگذارش زمین بهت میگم بگذار ( با آرامش به کوک میگه)
+ اگه بکشمش دیگه راحت میشید؟
÷ توی این وضع یاد کارش افتادم گفتم پس تو هم یه قاتل میشی نه؟ ( ساکتشوووووو عمت گاتل)
+ نمی دونم دلیل این کارت چیه اما
÷ الان وقتش نیست به تو هم مربوط نمیشهههههه
«ویو شادلین»
رفتم خانه داشتم و سریع رفتم داخل اتاقم و کیفم پرت کردم روی تخت آنقدر گریه کردم که لباسام خیس شده بودن
همینطوری گریه می کردم ولی دیدم مهدیه نیومده سریع لباس پوشیدم رفتم بیرون که تمام همه جا رو گشتم دنبالش تقریبا همه ی منطقه ی سئول با گریه دوباره برگشتم که یهو دیدم مهدیه داره صداش میاد از کوچه بغلی سریع رفتم لباسای مشکی مخصوص کشتی را پوشیدم و رفتم ( بچه ها شادلین کشتی بلد بود)
که رفتم دیدم
«ویو مهدیه»
چشمام و باز کردم سرم گیج می رفت بیشتر دقت کردم روی یه صندلی بسته شده بودم که دور شکمم باند پیچیده بودن که خونی بود پس فهمیدم خیلی خون ازم رفته که یهو سرم و آوردم بالا و دیدم شوگا را دارن کتک می زدن خیلی گریه کردم هی داد میزدم که ولش کنن اما نمی کردن دیم شیشه ی اتاق شکست و
«ویو شوگا»
وقتی چشمام را باز کردم مهدیه را دیدم که دارن می با باند شکمش را می بندن هی داد میزدم دست کثیفت و بهش نزن سولگییی اما یهو آمدن من و روی زمین انداختن کتکم می زدن آنقدر تقلا کردم دیگه جون نداشتم آخرین چیزی که شنیدم صدای شکستن بود
«ویو شادلین »
رفتم از بالای ساختمان که دیدم مهدیه گریه می کنه رفتن شیشه را شکستم و وارد شدم که بادیگاردای کسی که اینکار و کرده بود دارن میان سمتم با یه حرکت همشونو از پنجره پرت کردم بیرون که دیدم یه زن داره میاد مهدیه را باز کردم بهش گفتم بره اما نمی رفت گفتم من شوگا را میارم اما قبول نکرد دیگه خودم آنقدر کم غم نداشتم که اینم بازی کنه با زندگیم گفتم بره و نرفت نشست عصبی شدم که دیدم زن آمد جلوم علامت زن ∆
∆ ها یعنی از صدام تشخیص نمیدی😏
÷ چ...چ...ی..ی. تو اینجا چیکار میکنی
(بچه ها یه توضیح کوچولو بدم که مهدیه قبلا یک دوست پسر داشته که به مهدیه خیانت کرده بهت مهدیه سه ماه فهمیده آن زنه همونی که قبلاً دوست پسرش باهاش خیانت کرده یعنی صاحب خانه ی مهدیه )
∆ شما هیونجین را ازم گرفتین حالا هم باید تلافی کنم
÷ چی میگی تو آن پسره ی هرزه حتی ارزش نداره چه برسه بخوایم ازت بگیریمش هااااااااا( با داد)😡😡
∆ تو فکر کردی کی هستی که داد میزنی 😡
÷ دوست کسی هستم که صاحب خانه اش قاتل یک دزد کثیف
∆ خودت هستی اصلا درد را مزه کردی یا بهت نشون بدم😡😡
÷ آره...کردم...خیلی هم زیاد مزه نکردم به جز مزه تجربش کردم تو هیچی از زندگی من نمی دونی پس حرف نزننننننننن😡😡😡
∆ دختره ی.... ( آمد حرفش بزنه که یه تیر توی قلبش خورد من مانده بودم)
توی شک بودم که دیدم جونگکوک دستش تفنگ 😶😑
÷هی هی بگذارش زمین بهت میگم بگذار ( با آرامش به کوک میگه)
+ اگه بکشمش دیگه راحت میشید؟
÷ توی این وضع یاد کارش افتادم گفتم پس تو هم یه قاتل میشی نه؟ ( ساکتشوووووو عمت گاتل)
+ نمی دونم دلیل این کارت چیه اما
÷ الان وقتش نیست به تو هم مربوط نمیشهههههه
۲.۹k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.