من می خواستم برای یک نفر مهم باشد که روزها چه بر من میگذر
من میخواستم برای یک نفر مهم باشد که روزها چه بر من میگذرد و شب ها چگونه می خوابم..
میخواستم یک نفر رنگ مورد علاقه ام،غذای مورد علاقه ام،کتاب مورد علاقه امرا از من بپرسد و گاهی برای خود شیرین کردن هم که شده رنگ لباسش،رنگ مورد علاقه ی من باشد.
می خواستم همان یک نفر تاریخ تولدم را فراموش نکند..
بیرون که میروم،بگوید مراقب خودت باش
و من به خاطر او هم که شده مراقب خودم باشم.
من میخواستم یک نفر مدام از من بپرسد،مدام از خودش بگوید..
بپرسد،من کجا میروم،چه میپوشم،چه میخوانم،چه میخواهم..
می خواستم یک نفر هر صبح،به من صبح به خیر
و هر شب به من شب به خیر و در میانه ی روز «دلم برایت تنگ شده» بگوید..
یه نفر حواسش به گریه هایم و نگاهش به خنده هایم باشد..
ساده بگویم
من میخواستم برای یک نفر فقط «مهم باشم» همین.
#فرزانه_صدهزاری
میخواستم یک نفر رنگ مورد علاقه ام،غذای مورد علاقه ام،کتاب مورد علاقه امرا از من بپرسد و گاهی برای خود شیرین کردن هم که شده رنگ لباسش،رنگ مورد علاقه ی من باشد.
می خواستم همان یک نفر تاریخ تولدم را فراموش نکند..
بیرون که میروم،بگوید مراقب خودت باش
و من به خاطر او هم که شده مراقب خودم باشم.
من میخواستم یک نفر مدام از من بپرسد،مدام از خودش بگوید..
بپرسد،من کجا میروم،چه میپوشم،چه میخوانم،چه میخواهم..
می خواستم یک نفر هر صبح،به من صبح به خیر
و هر شب به من شب به خیر و در میانه ی روز «دلم برایت تنگ شده» بگوید..
یه نفر حواسش به گریه هایم و نگاهش به خنده هایم باشد..
ساده بگویم
من میخواستم برای یک نفر فقط «مهم باشم» همین.
#فرزانه_صدهزاری
۲.۶k
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.