پارت ششم

پارت ششم
هزار و یکشب


ماشین رو پیدا نکردم راه رفتم رسیدم به
یک پارک که وسطش یک حوض بود
محو زیبایی اونجا بودم پشت سرم یک سگ پارس کرد ترسیدم کم بود بیوفتم تو حوض
که







جیمین دستم رو گرفت دستش خیلی گرم و نرم بود چند دقیقه همینجوری تو چشماش داشتم نگاه میکردم که
جیمین:حالت خوبه
ا/ت:اره ممنونم که کمکم کردی وگرنه همه جام خیس شده بودم
جیمین:برای چی از ماشین پیاده شدی حالا بیا بریم تو خونه حرف میزنیم
ا/ت:اوکی بریم
رفتیم اول بستنی رو گرفتیم خوردیم بعد سوار ماشین شدیم رفتیم به سمت خونه
ولش بک به خونه
نامجون:سلام شهر گردی بهتون خوش گذشت
ا/ت:اره خیلی خوب بود ممنونم ازت جیمین
جیمین:خواهش کاری نکردم
ادامه پارت بعد
دیدگاه ها (۱)

پارت پنجم هزار و یک شبوسایلمو برداشتم رفتم بالا انقدر خسته ب...

اگه پارت پنجم رو میخوای لایک به 4٠ تا باید برسه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط