رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم

رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم
بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای!
_روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم_
این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد
اما نگو سر در نمی آورده از کارم!
از یال و کوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم
با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم
از خواب های روز در شب های بیدارم
من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، تصویر من و سعدی به دیوارم
#مهدی_فرجی
#بهاره🌸
دیدگاه ها (۱)

شب پشتِ دو چشمت این چنین آمده بوداز کنجِ لبت سکنجبین آمده بو...

باهم درستش میکنیم....باهم...❤@silver-m#دنیابا_تو_قشنگه

طُ را دوست دارم...❤@silver-m#عشق_جان

#هنری #بهاره🌸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط