فرزند اول ( پارت ۱) به خاطر غلط دیکته معذرت
از زبان لئو *
این چند وقت واقعا عجیب بود استاد همش میگفت اون بر میگرده شریدر هم حتی گفت ما هیچ وقت مثل اون نمیشیم سوال من اینه که اصلا اون کیه ؟ اون شخصی که استاد و حتی شریدر راجبش حرف میزنه کجاست ؟ و مهم تر از همه چه نسبتی باهامون داره خلاصه که واقعا فکر نمیکردم بشه این یک ماه از این عجیب تر بشه که دوباره سر و کله ی رنت پیدا شد
رنت: سامانتی رو مه رو فرار کرده و میخواد شما ها رو از اول تولد نابود کنه
منظورش چیه ما که فقط چند تا لاکپشت بودیم
لئو : منظورت چیه این همه لاکپشت دیگه ای تو این دنیا وجود داره
رنت: بهتره که بهتون نشون بدم
اون مارو برد به زمان قبل وایسا این ی نینجاست که قدرت های ماورایی داره
رنت: اون سیالت بزرگ ترین نینجا و قوی ترین آدم تو زمین و اون خانمه با اون بچه ها رمی و اون دختر بچه ۳ ساله هم روا هست
راف : خب اینا چه ربطی به ما داره
رنت: امروز روزیه که شما ها برای اولین بار اون ماده سبز رنگ شما رو تبدیل به لاکپشت میکنه
دوناتلو : ینی با قبل این دو بار جهش ژنتیکی ی جهش دیگه هم داشتیم ؟
رنت: درسته
مایکی: اون دختره کیه ؟
رنت: روا اون تو زمان شما قوی ترین زن کل کهکشانه اون خواهر بزرگ شما کنترل کننده عناصره...
راف: ی لحظه وایسا چیمونه؟
یهو ی صدا اومد سمت خونه رو دیدیم سیالت و رمی زخمی بودن و چهار تا بچه که اون دختر بچه سپر اونا شده بود بعد از اینکه دود ها از بین رفتن اون استاد اسپیلینتره
مایکی: ما اینطوری لاکپشت شدیم
استاد خواست نزدیک بشه که اون دختره گفت
روا: جلو نیا من قدرت عناصری دارم ه نزدیک برادرام بشی میکشمت
که استاد فقط بغلش کرد و گفت
استاد: دیگه نگران نباش من هم از تو و هم از برادرات مواظبت میکنم
که یهو ی دختره از ی پرتال اومد
دختره: رنت
رنت: فرمانده من .... من
دختره : سامانتی رو گرفتم میتونی دوست هات رو بر گردونی خونه
اصلا صورتش معلوم نبود ی ماسک دود داشت با چشم بند مشکی ( دوستت شخصیت گاچا کلابم رو تصور کنید *)
کلاس رو سرش بود بعد رفت و ما کلی سوال داشتیم ... راجب اون دختر ... ما کی هستیم ... اون هنوز زندست ؟ و اگه زندست کجاست ؟ رفتیم خونه و سریع رفتیم پیش استاد
لئو : استاد... ما ... ی خواهر داریم ؟
استاد: میدونستم که به زودی متوجهش می شید ... بله پسران من شما یک خواهر بزرگ تر دارید
راف : این همه مدت کجا بوده اصلا اون چرا تبدیل به لاکپشت نشده ؟
استاد : توی این مدت اون توی یک دنیای دیگه بوده و اون هم تبدیل شد ولی نه به لاکپشت یه یک گرگ ... ولی چون یک سریع توانایی داشت اون رو کنترل کرد وبه شکل انسان برگشت خودم تعلیمش دادم
دان : چرا چیزی به ما نگفتید ... چرا هیچ وقت نیومد پیش ما ؟
استاد: اون همیشه پیشتون بوده و بهتون کمک میکرده ....#لاکپشت_های_نینجا
این چند وقت واقعا عجیب بود استاد همش میگفت اون بر میگرده شریدر هم حتی گفت ما هیچ وقت مثل اون نمیشیم سوال من اینه که اصلا اون کیه ؟ اون شخصی که استاد و حتی شریدر راجبش حرف میزنه کجاست ؟ و مهم تر از همه چه نسبتی باهامون داره خلاصه که واقعا فکر نمیکردم بشه این یک ماه از این عجیب تر بشه که دوباره سر و کله ی رنت پیدا شد
رنت: سامانتی رو مه رو فرار کرده و میخواد شما ها رو از اول تولد نابود کنه
منظورش چیه ما که فقط چند تا لاکپشت بودیم
لئو : منظورت چیه این همه لاکپشت دیگه ای تو این دنیا وجود داره
رنت: بهتره که بهتون نشون بدم
اون مارو برد به زمان قبل وایسا این ی نینجاست که قدرت های ماورایی داره
رنت: اون سیالت بزرگ ترین نینجا و قوی ترین آدم تو زمین و اون خانمه با اون بچه ها رمی و اون دختر بچه ۳ ساله هم روا هست
راف : خب اینا چه ربطی به ما داره
رنت: امروز روزیه که شما ها برای اولین بار اون ماده سبز رنگ شما رو تبدیل به لاکپشت میکنه
دوناتلو : ینی با قبل این دو بار جهش ژنتیکی ی جهش دیگه هم داشتیم ؟
رنت: درسته
مایکی: اون دختره کیه ؟
رنت: روا اون تو زمان شما قوی ترین زن کل کهکشانه اون خواهر بزرگ شما کنترل کننده عناصره...
راف: ی لحظه وایسا چیمونه؟
یهو ی صدا اومد سمت خونه رو دیدیم سیالت و رمی زخمی بودن و چهار تا بچه که اون دختر بچه سپر اونا شده بود بعد از اینکه دود ها از بین رفتن اون استاد اسپیلینتره
مایکی: ما اینطوری لاکپشت شدیم
استاد خواست نزدیک بشه که اون دختره گفت
روا: جلو نیا من قدرت عناصری دارم ه نزدیک برادرام بشی میکشمت
که استاد فقط بغلش کرد و گفت
استاد: دیگه نگران نباش من هم از تو و هم از برادرات مواظبت میکنم
که یهو ی دختره از ی پرتال اومد
دختره: رنت
رنت: فرمانده من .... من
دختره : سامانتی رو گرفتم میتونی دوست هات رو بر گردونی خونه
اصلا صورتش معلوم نبود ی ماسک دود داشت با چشم بند مشکی ( دوستت شخصیت گاچا کلابم رو تصور کنید *)
کلاس رو سرش بود بعد رفت و ما کلی سوال داشتیم ... راجب اون دختر ... ما کی هستیم ... اون هنوز زندست ؟ و اگه زندست کجاست ؟ رفتیم خونه و سریع رفتیم پیش استاد
لئو : استاد... ما ... ی خواهر داریم ؟
استاد: میدونستم که به زودی متوجهش می شید ... بله پسران من شما یک خواهر بزرگ تر دارید
راف : این همه مدت کجا بوده اصلا اون چرا تبدیل به لاکپشت نشده ؟
استاد : توی این مدت اون توی یک دنیای دیگه بوده و اون هم تبدیل شد ولی نه به لاکپشت یه یک گرگ ... ولی چون یک سریع توانایی داشت اون رو کنترل کرد وبه شکل انسان برگشت خودم تعلیمش دادم
دان : چرا چیزی به ما نگفتید ... چرا هیچ وقت نیومد پیش ما ؟
استاد: اون همیشه پیشتون بوده و بهتون کمک میکرده ....#لاکپشت_های_نینجا
- ۱.۷k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط