وقتی بدون اجازه رفتی بار🦋🥀
وقتی بدون اجازه رفتی بار🦋🥀
سرشو خم کرد سمتم و با نیشخندی گفت:عزیزم؟مستیت پرید؟الان هوشیاری دیگه؟
هق هق میزدم.
از رفتارای هیونجین خسته شده بودم.
دستمو گرفت و از حموم اورد بیرون.
لباسام و دونه به دونه در اورد و توی حموم انداخت.
هولم داد که باعث شد پرت شم روی تخت.
تیشرتو شلوارشو در کسری از ثانیه در اورد و اومد سمتمو روم خیمه زد.
لباشو روی لبام گذاشت و وحشیانه میبوسید.
*دیگه چیزای مستحجن .... اصلوات
__
وقتی دیگه خودشم خسته شده بود بی حال روی تخت کنارم افتاد .
_خیلی بدجنسی ... من درد دارم!
_نمیتونم عصبانیتم و کنترل کنم متاسفم! ، بیا بهم قول بده که دیگه بدون اجازه تا دیر وقت بیرون نمیری.
_قول ... میدم!
اروم نزدیکم شد و سرمو به سینش فشرد و موهامو نوازش کرد ...
_دوستت دارم ا.ت!
جوابی ندادم چون ازش عصبی بودم ، ولی من حتی از خودم بیشتر دوستش داشتم!
کم کم با وجود گرمای اغوشِ هیونجین چشمام گرم شد و به خواب عمیقی فرو رفتم ..
سرشو خم کرد سمتم و با نیشخندی گفت:عزیزم؟مستیت پرید؟الان هوشیاری دیگه؟
هق هق میزدم.
از رفتارای هیونجین خسته شده بودم.
دستمو گرفت و از حموم اورد بیرون.
لباسام و دونه به دونه در اورد و توی حموم انداخت.
هولم داد که باعث شد پرت شم روی تخت.
تیشرتو شلوارشو در کسری از ثانیه در اورد و اومد سمتمو روم خیمه زد.
لباشو روی لبام گذاشت و وحشیانه میبوسید.
*دیگه چیزای مستحجن .... اصلوات
__
وقتی دیگه خودشم خسته شده بود بی حال روی تخت کنارم افتاد .
_خیلی بدجنسی ... من درد دارم!
_نمیتونم عصبانیتم و کنترل کنم متاسفم! ، بیا بهم قول بده که دیگه بدون اجازه تا دیر وقت بیرون نمیری.
_قول ... میدم!
اروم نزدیکم شد و سرمو به سینش فشرد و موهامو نوازش کرد ...
_دوستت دارم ا.ت!
جوابی ندادم چون ازش عصبی بودم ، ولی من حتی از خودم بیشتر دوستش داشتم!
کم کم با وجود گرمای اغوشِ هیونجین چشمام گرم شد و به خواب عمیقی فرو رفتم ..
۱۶.۶k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.