تخت

شبت بخیریارجان...
حواست هست چقدر نیستی؟
چقدر ندارمت؟
بیمارستان شلوغ و من خسته روی تخت، مگر خواب بیاید و خاطرت را ببرد تا ساعتی و بعد دوباره و دوباره...
این تخت را اما من دوست دارم...
تختی که سالها قبل برای اولین بار پیام دادی که :بیدارید؟
و من نیمه خواب و نیمه بیدار گفتم:بله...
و تا اذان صبح برای یک پروژه کاری توی نت گشتیم و گشتیم و گشتیم...
حالا من روی همان تخت دراز کشیده ام و چوب خط میزنم روزها و دقیقه ها و ثانیه های نبودنت را...
و من دلم تنگ شده...
و هیچ دستی نیست که من را بکشد تا کنار تو...
و خواب...
خواب چه اهمیتی دارد وقتی قرار نیست تو را به دنیای خیال من بیاورد...
#به_وقت_دلتنگی
#گاهی_به_من_فکر_میکنی؟
#من_دلم_برای_تو_تنگ_شده
#تو_دلت_برای_کی؟
دیدگاه ها (۳)

شب کاری و نمازهای اورژانسی صبح...باید بیمارستانی باشی تا بفه...

سوال

خداحافظ

العفو من العشق

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

Dark Blood p5

My Vampire Mate Season 2 part : ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط