تا به حال اندوه یک زن را دیده ای؟
تا به حال اندوه یک زن را دیده ای؟
اصلا میدانی دلتنگیشان چگونه است؟
برایت بگویم جانم؟
بگویم که ماتیک سرخ نشان شادی اش نیست؟
راز خط چشم نازکش را چه؟بگویم؟
شال صورتی اعلام جنگ است،میدانستی؟
باکه؟نه نه نترس...
او با کسی کاری ندارد
فقط جنگ با خودش را بلد است
جنگ با دلش
با چشمش
با آن خفته در گلو...
با آن زخم عمیقِ چپِ سینه
از شبهای تنهاییش خبر داری؟
سیگار بلد نیست بکشد...
و قدم زدن زیر باران در نیمه های شب برایش رویاست...
راستی داشتم از جنگهایش برایت میگفتم
پیش خود مغرورترین است
آنقدر که گوشهایش فقط صدای خندههایش را شنیده اند...
و دستهایش تنها تاریکیِ جیبهایش را میشناسند
آینه را به هرلحظه دیدن تضاد چشمهای غمگین و لبهای خندانش عادت داده...
خیلی که زمانه سخت بگیرد
چشمهایش را تر کند...
سریع خودش را جمع و جور میکند
زیباترین لباسش را میپوشد
سرمه میکشد
خنده هایش را میآراید
سیاهی سرمه را از زیر چشمش پاک میکند
دوباره سرمه میکشد
و در آینه به خود لبخند میزند
"اندوه زن با هیچ چیز مداوا نمیشود"
اصلا میدانی دلتنگیشان چگونه است؟
برایت بگویم جانم؟
بگویم که ماتیک سرخ نشان شادی اش نیست؟
راز خط چشم نازکش را چه؟بگویم؟
شال صورتی اعلام جنگ است،میدانستی؟
باکه؟نه نه نترس...
او با کسی کاری ندارد
فقط جنگ با خودش را بلد است
جنگ با دلش
با چشمش
با آن خفته در گلو...
با آن زخم عمیقِ چپِ سینه
از شبهای تنهاییش خبر داری؟
سیگار بلد نیست بکشد...
و قدم زدن زیر باران در نیمه های شب برایش رویاست...
راستی داشتم از جنگهایش برایت میگفتم
پیش خود مغرورترین است
آنقدر که گوشهایش فقط صدای خندههایش را شنیده اند...
و دستهایش تنها تاریکیِ جیبهایش را میشناسند
آینه را به هرلحظه دیدن تضاد چشمهای غمگین و لبهای خندانش عادت داده...
خیلی که زمانه سخت بگیرد
چشمهایش را تر کند...
سریع خودش را جمع و جور میکند
زیباترین لباسش را میپوشد
سرمه میکشد
خنده هایش را میآراید
سیاهی سرمه را از زیر چشمش پاک میکند
دوباره سرمه میکشد
و در آینه به خود لبخند میزند
"اندوه زن با هیچ چیز مداوا نمیشود"
۱.۸k
۱۸ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.