شعلههایعشق

#شعله_های_عشق
#part_12
کسی توجه نکرد رفتم به سمته اتاقم و جواب دادم و با صدای نحس اش روبرو شدم

: آخی دختر کوچولوی کی بودی عزیزم! جواب نمیدادی ، صدات گرفته بود؟ از بس گریه کردی؟ آخی آخی بمیرم

پوزخندی زدم و گفتم

- امیدوارم زودتر اتفاق بیوفته

منظورم رابط با مرگش بود پوزخنده صدا داری زد و گفت

: فعلا دارم برات، بزار یکم بگذره عادتت بره از کتک خوری دوباره میفرستم واست ازون آدم خوشتیپا ، در ضمن راجب به اون موضوع هم فعلا منتظرم زیر دست و بالش له بشی و بمیری، البته باید زجرت بدم اینطوری دلم خنک نمیشه، هرچی باشه تو یه ماه باعث شدی آواره خیابون بشیم!

نفسمون دادم بیرون آقاجون وقتی ۱۳ سالم بود بیرونشون کرد چون مادرش و خودش بهم گفتم بی پدر مادر البته حقشون بود لب زدم

- میشه مزاحم نشی؟

یکم مکث کردم نزاشت ادامه بدم گفت

: آخ عزیزم یادم رفت داری کتک میخوری!

بدون توجه به حرفش گفتم

- داشتم خوش میگذروندم پیش پات عزیزم! آخه میدونی شوهر من مثل پدرت نیست برای تنبیه بگیرم زیر مشت و لگد یا بهم تجاوز کنه ، اصلا اون چیزی به عنوان تنبیه تا حالا به گوشش نخورده ، یخورده حرف بزنیم حل میشه... نه مثل بابات نیست که سادیسم داره

دروغ بود، عموم همچین آدمی نبود ولی خوب می‌ارزید خودمو با درآوردن اسم باباش اذیتش کنم چون زنشو اذیت میکرد گفتم بهش یه چن بارم دیده بودم کلارا رو اذیت کنه ولی نه در این حد با اعصبانیت پوزخندی حواله ام کرد و قطع کرد رفتم تو دستشویی و صورتمو آب سرد زدم نفس عمیق کشیدمو یخورده آرایش کردم و رفتم پایین ظاهرا حواسم نبوده که گوشیم وصله تلوزیون بوده! ولی ازینکه خود تلوزیون فیلم رو پخش کرده خیالم راحت شد وگرنه الان جین با نگاهش من رو خورده بود لبخندی زدم که جین گفت

+ کی بود؟

آب دهنمو قورت دادم و گفتم یلحظه و رفتم تو پیامک ها به تلوزیون نگاه کردم هنوز داشت فیلم رو پخش میکرد به جین پیام دادم

" کلارا بود"

رفتم تو صندلی نشستم با اخم بهم خیره شد و بعد پیام داد

" چی گفت؟"

بهش یکم نگاه کردم و پیام دادم

" تنها شدیم بت میگم"

چشم غره ای بهم رفت و به دیدن فیلم مشغول شد دیگه فیلم رو ندیدم و اکسپلور گردی کردم انقد که خسته شدم دیگه نا نداشتم نگاه کنم گذاشتم کنار گوشیمو فیلم تموم شده بود تا به خودم بیام داشتن میرفتن سریع با جین رفتم جلو در و خدافظی کردم جین گفت

+ خب میشنوم؛ چی گفت اون دختره ی گیس بریده؟ هومم؟

لحنش عصبانی بود یکم مکث کردم و با ترس و لرز گفتم

- گفت که اون گرفتن زیر کتک گفتم نه و گفت که چند روز دیگه دوباره آدم می‌فرسته گفت کاری میکنه که زیر کتک هات بمیرم

هیستریک خندید و گفت

+ می‌بینیم دختره ی جنده

بعد رفت سمته اتاقمون!
دیدگاه ها (۱)

#شعله_های_عشق #part_13به ساعت خیره شدم ساعت ۸ بود ، یادم رفت...

pov: dress Jessica for Bar 🥂

#شعله_های_عشق #part_11با لبخند رفتم پایین و نشستم روی یه صند...

pov: dress Jessica💅

پارت ۸

فرار من

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط